وظیفه ایرانیان بویژه در غرب٫ مبازه با رژیم اسلامی در دو جبهه سیاسی و فرهنگی است. در ایران مبازه و یا حتی تعدی از فرامین اسلام تحمیلی با خطر شکنجه٫ تجاوز جنسی, مرگ « ملحد یا مرتد» مواجه است, در حالیکه مبارزه سیاسی- فرهنگی در خارج میسر و ظروریست.
رژیم اسلامی با سابقه ۳۴ سال جنایت و خیانت به مردم ایران، بسط ترور در منطقه و جهان، رشد خطر اسلام سیاسی و جنگ در جهان منفور تر از ان است که بقاه سیاسی یا اسلامی خود را با هر رنگ و لعابی توجیه کند. حمایت یا بی قیدی قدرت های بزرگ در قبال رژیم ضد بشری اسلامی تنها مربوط به سهم گنده انان از تاراج ایران نیست، بلکه فقدان یک اپوزیسیون مردمی نیز یک دلیل ان است. در صورت تلاش در خارج، چهره کریه حکومت قابل بزک و اسلام انسان ستیز ان با بونوس«احترام به مذهب» تبرئه نمیشود -- تاجائیکه یک مشت روزنامه نگار صادراتی امثال گنجی، نبوی، کشتگر، نگهدار، سروش، کدیور، محیط...و تشکیلاتی مانند اتحاد جمهوری خواهان، لابیهای بد نامی مانند نیاک و کاسمی... و اصلاح طلبان حکومتی توان انرا یابند که برای بقا رژیم اسلامی خود زمان بخرند.
چندین میلیون ایرانی خارج, در اکثریت مطلق خود, خواستار جمع شدن بساط این رژیم ضد ایرانی با تمام فراکسیون هایش هستند. یک اپوزیسیون مسئول در قبال مصالح ملی, بر خلاف جاه طلبی های فردی ـ گروهی مجاهدین٫ میتواند اعتماد میلیون ها ایرانی را در خارج جلب کند. تا عبور از رژیم اسلامی و اسلام تحمیلی مقدور گردد.
اعتراضات مردم اگر زیر خاکستری پنهانست، در چارچوب اعتراضات مدنی و يا محدود به انتخابات اخير ریاست جمهوری گذشته نيست. اینک وارد مرحله ای "ساختار شکن" شده است و با هر فرصت و بهانه ای که پيش ايد، مردم راديکال تر, مصمم تر و متحد تر به خيابان ها ميريزند و مبارزه خود را ادامه خواهند داد. شيوه های ديگر ابداعی و انقلابی مبارزه در راهند و جنبش پيوسته رو به اعتلاست. اين مبازه نه تنها مشروعيت دولت احمدی نژاد, بلکه کل رژيم و اسلام سياسی را به چالش می کشد -- این چشم انداز آخری را البته حامیان بقا رژیم در خارج با صرف غنائم صادراتی خنثی میکنند.
غرب استفاده ای برایش ندارد که خواستار سر نگون کل رژیم باشد لذا سیاست دیالوگ و مماشات را در قبال رژیم اسلامی ترجیح میدهد ــ همانطور که در قبال دیکتاتورهای کشور های عربی سال ها تغیر نداد. مغرضانه، جنبشی که بعداز انتخابات ۸۸ بنام "سبز" شناخته شده هنوزدر مطبوعات غرب به عنوان "اپوزیسیون" نامیده میشود. غرب درعمل جناح خارج از قدرت را برجسته میکند تا در روابط خود با جناح در قدرت آنرا وجه مصالحه قرار دهد. رسانه ای کردن رهبران سبز، نصب یک کانال تلویزیونی اسلامی با گوینده محجبه در اروپا، تشکیل یک کمیته "سبز امید" از افرادی ناشناخته و مشکوک، هدیه و جوائز پر بها از طرف غرب به انان.... همگی حکایت از توجه غرب به این جناح خارج از قدرت رژیم اسلامی است. درحالیکه ما شاهد طفیلی شدن روزافزون این جریان سبز اسلامی هستیم٫ تلاش این اسلام گرایان در جهت حفظ رژیم قرون وسطائی اسلامی ومنحرف کردن امر " ساختار شکنی" یا پروسه گذاراز رژیم و اسلام ان است.
حامیان جنبش"سبز اسلامی" امروز رو به تقلیلند و در روند قطبی شدن جامعه خود شقه شقه خواهند شد. خط اسلامی ان دنبال رو رهبران مذهبی از قبیل موسوی و کروبی خواهد بود زيرا هدفشان حفظ رژيم اسلامی و اصلاح ان از درون است. بخش وسيعتری از ان به جنبش گذار از معجون سیاسی ـ فرهنگی اسلامی تمایل دارد. در صورت اعتراضات خیابانی, محتمل است که این بخش شعارهای سکولار مفطعی خود در بطن مبارزات انتخاب کنند. انچه وجه مشترک انان و انگیزه مبازه است يک رژيم دومکراتيک و سکولار اسث که در شعار "جمهوری ایرانی!" در تظاهرات سه سال پیش متبلور شده است.
شوربختانه بدلیل جاه طلبی در گزینه «بهتری» از اسلام و یا حکومت موروثی٫ بخشی از اپوزیسیون مبازه سیاسی ـ فرهنگی با جرثومه جهل و جنایت نمیکند چون خود ازان مشروعیت گرفته است.از طرفی دیگر با خراب کاری حامیان رنگا و رنگ رژیم اسلامی، یک قطب پر جاذبه سیاسی برای جذب اقشار سرنگون طلب وجود ندارد، حتی اگر سیل حوادث در طرد اسلام سیاسی‐فرهنگی تاثیر منطقی داشته باشد. آنچه ضروری است، انبوه بزرگی از فعالان دموکرات و سکولار در خارج این کمبود را باید پرکنند در غیر این صورت رژیم اشغالگر عمر خود را با خو قربانیان بیشتری ابیاری خواهد کرد.
شگردهای رژيم برای بقا سیاسی وفرهنگی, قلع و قمع مردم عمدتا بر دو اصل استوار است:
ـ بستن شمشير از رو: یعنی ادامه سرکوب، بازداشت، شکنجه، تجاز جنسی، اعتراف گيری و احتمالا طرق ديگری که در راهند. سياست رعب و سرکوب با مجوز شرعی بیش از بیش نهادينه خواهند شد. رژيم ممکن است در کنار نيروهای سرکوبگرش ،برای اطمينان بيشتر، واحد های جديدی مستقر کند و پرسنل انان از حزب الله لبنان، شيعيان عراق، سوریه... تشکيل شوند. چنين پرسنلی سياست رعب و وحشت علنی رژيم را با سخاوت بیشتر دنبال خواهند کردــ همانطورکه قدافی نیز از مزدوران خارجی برای قلع و قمع مردم لیبی استفاده میکرد. در این صورت نقش فراکسیون مغلوب اسلامی ادامه دامنه اعتراض به فراکسیون غالب در چارچوب اسلام است.
ـ متارکه: غلاف کردن شمشير برای سازش با "رفورميست های حکومتی"، ادغام چهره های "ملايم" در رهبری سياسی مذهبی برای ادامه حيات کل رژيم. اين فاز ممکن است با کنار گذاشتن اجباری احمدی نژاد، یا محدود کردن فوه مجریه و قربانی چند چهره منفور مانن سعید مرثضوی تا حتی حذف خامنه ای از مقام ولیه فقیه منتهی شود. اينها آلترناتیوهای اجباری رژیم برای ادامه حکومت اسلامی بدون ولايت مطلق فقيه و یا ولایت "مشروطه" است. لازم به یاد آوای است که بخشی از فعالان نام برده حامی بقا ریم اسلامی در خارج اینک بدین منظور بسیج شده اند تا در صورت لزوم برگ های جدیدی رو شود و از سقوط رژیم و برملا شدن سوابق خود ممانعت شود. در صورت توفیق٫ جناح مغلوب به جناح غالب تبدیل و مدتی هم آزادی نسبی به مطبوعات و پوشش زنان در تعبیر اسلامی خواهند داد تا در فرصتی مناسب دو باره شمشیر را از رو ببندند و عمر انگلی رژیم اسلامی را بدین گونه طولانی کنند. با نزدیک شدن به انتخابات ۹۲ریاست جمهوری, این ترفند محتمل است زیرا باند های رژیم تا تاراج اخرین قطره نفت و غنائم ایران اشغالی از هر نمدی کلاه اسلامی می بافند تا اشغال ایران را طولانی کنند.
انچه صرفا مربوط به منافع غرب است: اگر چه تمام باند های رژیم اسلامی با بخشی از غنائم بذر و بخشش میکنند و به شرکای خارجی باج میدهد ولی از طرفی همین رژیم برای صلح و امنیت جهانی خطر ناک است. اين اپوزیسیون سکولار در خارج است که بايد به کمک افکار عمومی، سازمان های مدنی و حقوق بشر، احزاب اپوزیسیون دردمکراسی های غرب، مطبوعات و رسانه های پر تیراژ... تاثيری برسياست های اين دولت ها بجا گذارند و غرب را مجبور کنند حقوق بشر, صلح و امنیت جهانی و منافع مردم ايران را فراتر از منافع اقتصادی خود در نظر گيرد. تنها بدین گونه رژیم اسلامی در سطح جهانی بیش از بیش منزوی میشود. کمک غرب تنها به منافع اقتصادی ژئوـ پولیتیک آنان نباید گره بخورد بلکه با کمک اپوزیسیون سرنگون طلب در خارج باید با مقوله حقوق بشر و همبستگی بین مللی ترفیع یابد. این وظیفه فوری اپوزیسیون سرنگون طلب در خارج است تا تنفر افکار عمومی را از تروریسم اسلامی با مبارزه مردم در بند ایران علیه رژیم و اسلام سیاسی مرتبط کند. اینگونه اپوزیسیون سکولار٫ نه اسلام پذیران ناراضی٫ مورد حمایت وسیع افکار عمومی درغرب قرارخواهد گرفت. درضمن چنین حمایتافکار عمومی تضمینی برای استقلال اپوزیسیون از دول غربی نیزاست.
فرصتی تاریخی بدست آمده تا در دو جبهه موازی و هم زمان, سیاسی و فرهنگی, با معجون رژیم اسلامی تصفیه حساب کرد. شرایط ذهنی و عینی جامعه این تصفیه حساب را طالب است. این خصلت دو گانگی سیاسی ـ فرهنگی غنیمتیست که برای اولین بار در تاریخ اسلام زدگی جهان اسلام درکشور ما میسرشده. پیدایش حکومت جهل و جنون اسلامی ریشه در ۱۴۰۰ سال بی خبری و خود سانسوری اسلام زدگان دارد. این حکومت اسلامی تنها زایده شمشیراسلام در ۱۴۰۰ سال پیش در ایزان نیست ، بلکه اسثمرار ان در بعدی ساسی با پیوند شیعه گری با شاه "ظل الهه", و در بعدی فرهنگی ثمره بیخردی، تسلیم پذیری و خرافه پذیری در منش کلکتیو کشور عقب نگاه داشته شده ماست. با تجربه رژیم اسلامی، چنین کیشی امروز در لبه پرتگاه به أشغالدانی تاریخ است. بر خلاف حامیان بقا رژیم اسلامی, که عوام فریبانه گاهی هم خود را سکولار٫ چپ و ملی نیرمعرفی میکنند٫ دلیلی برای حفظ و ترمیم سیاسی ـ فرهنگی چنین جرثومه ای نیست. وقتی این جرثومه در تضاد با ازادی و برابری اسانهاست, دشمن یک زندگی مدرن، سکولار و ازاد است و وقتی منافع ملی را غنائم اسلامی میداند و انان را تاراج میکند، وقتی به مران و زنان مخالف خود تجاوز جنسی میکند٫ وظیفه پیشرو، صرفنظراز میزان توهم مردم به اسلام، نقد، افشا، و طرد کلیت ان از قدرت سیاسی و فرهنگی جامعه است. لذا مبارزه در دو جبهه موازی سیاسی‐ فرهنگی و همزمان امروز وظیفه اصلی ما ایرانیان ازادی طلب است. هدف مشترک این مبارزه, فراتر از هر مرام و سلیقه ای, نجات ایران و نسل های اینده کشور ماست.
مهدی میرآخورلو
رژیم اسلامی با سابقه ۳۴ سال جنایت و خیانت به مردم ایران، بسط ترور در منطقه و جهان، رشد خطر اسلام سیاسی و جنگ در جهان منفور تر از ان است که بقاه سیاسی یا اسلامی خود را با هر رنگ و لعابی توجیه کند. حمایت یا بی قیدی قدرت های بزرگ در قبال رژیم ضد بشری اسلامی تنها مربوط به سهم گنده انان از تاراج ایران نیست، بلکه فقدان یک اپوزیسیون مردمی نیز یک دلیل ان است. در صورت تلاش در خارج، چهره کریه حکومت قابل بزک و اسلام انسان ستیز ان با بونوس«احترام به مذهب» تبرئه نمیشود -- تاجائیکه یک مشت روزنامه نگار صادراتی امثال گنجی، نبوی، کشتگر، نگهدار، سروش، کدیور، محیط...و تشکیلاتی مانند اتحاد جمهوری خواهان، لابیهای بد نامی مانند نیاک و کاسمی... و اصلاح طلبان حکومتی توان انرا یابند که برای بقا رژیم اسلامی خود زمان بخرند.
چندین میلیون ایرانی خارج, در اکثریت مطلق خود, خواستار جمع شدن بساط این رژیم ضد ایرانی با تمام فراکسیون هایش هستند. یک اپوزیسیون مسئول در قبال مصالح ملی, بر خلاف جاه طلبی های فردی ـ گروهی مجاهدین٫ میتواند اعتماد میلیون ها ایرانی را در خارج جلب کند. تا عبور از رژیم اسلامی و اسلام تحمیلی مقدور گردد.
اعتراضات مردم اگر زیر خاکستری پنهانست، در چارچوب اعتراضات مدنی و يا محدود به انتخابات اخير ریاست جمهوری گذشته نيست. اینک وارد مرحله ای "ساختار شکن" شده است و با هر فرصت و بهانه ای که پيش ايد، مردم راديکال تر, مصمم تر و متحد تر به خيابان ها ميريزند و مبارزه خود را ادامه خواهند داد. شيوه های ديگر ابداعی و انقلابی مبارزه در راهند و جنبش پيوسته رو به اعتلاست. اين مبازه نه تنها مشروعيت دولت احمدی نژاد, بلکه کل رژيم و اسلام سياسی را به چالش می کشد -- این چشم انداز آخری را البته حامیان بقا رژیم در خارج با صرف غنائم صادراتی خنثی میکنند.
غرب استفاده ای برایش ندارد که خواستار سر نگون کل رژیم باشد لذا سیاست دیالوگ و مماشات را در قبال رژیم اسلامی ترجیح میدهد ــ همانطور که در قبال دیکتاتورهای کشور های عربی سال ها تغیر نداد. مغرضانه، جنبشی که بعداز انتخابات ۸۸ بنام "سبز" شناخته شده هنوزدر مطبوعات غرب به عنوان "اپوزیسیون" نامیده میشود. غرب درعمل جناح خارج از قدرت را برجسته میکند تا در روابط خود با جناح در قدرت آنرا وجه مصالحه قرار دهد. رسانه ای کردن رهبران سبز، نصب یک کانال تلویزیونی اسلامی با گوینده محجبه در اروپا، تشکیل یک کمیته "سبز امید" از افرادی ناشناخته و مشکوک، هدیه و جوائز پر بها از طرف غرب به انان.... همگی حکایت از توجه غرب به این جناح خارج از قدرت رژیم اسلامی است. درحالیکه ما شاهد طفیلی شدن روزافزون این جریان سبز اسلامی هستیم٫ تلاش این اسلام گرایان در جهت حفظ رژیم قرون وسطائی اسلامی ومنحرف کردن امر " ساختار شکنی" یا پروسه گذاراز رژیم و اسلام ان است.
حامیان جنبش"سبز اسلامی" امروز رو به تقلیلند و در روند قطبی شدن جامعه خود شقه شقه خواهند شد. خط اسلامی ان دنبال رو رهبران مذهبی از قبیل موسوی و کروبی خواهد بود زيرا هدفشان حفظ رژيم اسلامی و اصلاح ان از درون است. بخش وسيعتری از ان به جنبش گذار از معجون سیاسی ـ فرهنگی اسلامی تمایل دارد. در صورت اعتراضات خیابانی, محتمل است که این بخش شعارهای سکولار مفطعی خود در بطن مبارزات انتخاب کنند. انچه وجه مشترک انان و انگیزه مبازه است يک رژيم دومکراتيک و سکولار اسث که در شعار "جمهوری ایرانی!" در تظاهرات سه سال پیش متبلور شده است.
شوربختانه بدلیل جاه طلبی در گزینه «بهتری» از اسلام و یا حکومت موروثی٫ بخشی از اپوزیسیون مبازه سیاسی ـ فرهنگی با جرثومه جهل و جنایت نمیکند چون خود ازان مشروعیت گرفته است.از طرفی دیگر با خراب کاری حامیان رنگا و رنگ رژیم اسلامی، یک قطب پر جاذبه سیاسی برای جذب اقشار سرنگون طلب وجود ندارد، حتی اگر سیل حوادث در طرد اسلام سیاسی‐فرهنگی تاثیر منطقی داشته باشد. آنچه ضروری است، انبوه بزرگی از فعالان دموکرات و سکولار در خارج این کمبود را باید پرکنند در غیر این صورت رژیم اشغالگر عمر خود را با خو قربانیان بیشتری ابیاری خواهد کرد.
شگردهای رژيم برای بقا سیاسی وفرهنگی, قلع و قمع مردم عمدتا بر دو اصل استوار است:
ـ بستن شمشير از رو: یعنی ادامه سرکوب، بازداشت، شکنجه، تجاز جنسی، اعتراف گيری و احتمالا طرق ديگری که در راهند. سياست رعب و سرکوب با مجوز شرعی بیش از بیش نهادينه خواهند شد. رژيم ممکن است در کنار نيروهای سرکوبگرش ،برای اطمينان بيشتر، واحد های جديدی مستقر کند و پرسنل انان از حزب الله لبنان، شيعيان عراق، سوریه... تشکيل شوند. چنين پرسنلی سياست رعب و وحشت علنی رژيم را با سخاوت بیشتر دنبال خواهند کردــ همانطورکه قدافی نیز از مزدوران خارجی برای قلع و قمع مردم لیبی استفاده میکرد. در این صورت نقش فراکسیون مغلوب اسلامی ادامه دامنه اعتراض به فراکسیون غالب در چارچوب اسلام است.
ـ متارکه: غلاف کردن شمشير برای سازش با "رفورميست های حکومتی"، ادغام چهره های "ملايم" در رهبری سياسی مذهبی برای ادامه حيات کل رژيم. اين فاز ممکن است با کنار گذاشتن اجباری احمدی نژاد، یا محدود کردن فوه مجریه و قربانی چند چهره منفور مانن سعید مرثضوی تا حتی حذف خامنه ای از مقام ولیه فقیه منتهی شود. اينها آلترناتیوهای اجباری رژیم برای ادامه حکومت اسلامی بدون ولايت مطلق فقيه و یا ولایت "مشروطه" است. لازم به یاد آوای است که بخشی از فعالان نام برده حامی بقا ریم اسلامی در خارج اینک بدین منظور بسیج شده اند تا در صورت لزوم برگ های جدیدی رو شود و از سقوط رژیم و برملا شدن سوابق خود ممانعت شود. در صورت توفیق٫ جناح مغلوب به جناح غالب تبدیل و مدتی هم آزادی نسبی به مطبوعات و پوشش زنان در تعبیر اسلامی خواهند داد تا در فرصتی مناسب دو باره شمشیر را از رو ببندند و عمر انگلی رژیم اسلامی را بدین گونه طولانی کنند. با نزدیک شدن به انتخابات ۹۲ریاست جمهوری, این ترفند محتمل است زیرا باند های رژیم تا تاراج اخرین قطره نفت و غنائم ایران اشغالی از هر نمدی کلاه اسلامی می بافند تا اشغال ایران را طولانی کنند.
انچه صرفا مربوط به منافع غرب است: اگر چه تمام باند های رژیم اسلامی با بخشی از غنائم بذر و بخشش میکنند و به شرکای خارجی باج میدهد ولی از طرفی همین رژیم برای صلح و امنیت جهانی خطر ناک است. اين اپوزیسیون سکولار در خارج است که بايد به کمک افکار عمومی، سازمان های مدنی و حقوق بشر، احزاب اپوزیسیون دردمکراسی های غرب، مطبوعات و رسانه های پر تیراژ... تاثيری برسياست های اين دولت ها بجا گذارند و غرب را مجبور کنند حقوق بشر, صلح و امنیت جهانی و منافع مردم ايران را فراتر از منافع اقتصادی خود در نظر گيرد. تنها بدین گونه رژیم اسلامی در سطح جهانی بیش از بیش منزوی میشود. کمک غرب تنها به منافع اقتصادی ژئوـ پولیتیک آنان نباید گره بخورد بلکه با کمک اپوزیسیون سرنگون طلب در خارج باید با مقوله حقوق بشر و همبستگی بین مللی ترفیع یابد. این وظیفه فوری اپوزیسیون سرنگون طلب در خارج است تا تنفر افکار عمومی را از تروریسم اسلامی با مبارزه مردم در بند ایران علیه رژیم و اسلام سیاسی مرتبط کند. اینگونه اپوزیسیون سکولار٫ نه اسلام پذیران ناراضی٫ مورد حمایت وسیع افکار عمومی درغرب قرارخواهد گرفت. درضمن چنین حمایتافکار عمومی تضمینی برای استقلال اپوزیسیون از دول غربی نیزاست.
فرصتی تاریخی بدست آمده تا در دو جبهه موازی و هم زمان, سیاسی و فرهنگی, با معجون رژیم اسلامی تصفیه حساب کرد. شرایط ذهنی و عینی جامعه این تصفیه حساب را طالب است. این خصلت دو گانگی سیاسی ـ فرهنگی غنیمتیست که برای اولین بار در تاریخ اسلام زدگی جهان اسلام درکشور ما میسرشده. پیدایش حکومت جهل و جنون اسلامی ریشه در ۱۴۰۰ سال بی خبری و خود سانسوری اسلام زدگان دارد. این حکومت اسلامی تنها زایده شمشیراسلام در ۱۴۰۰ سال پیش در ایزان نیست ، بلکه اسثمرار ان در بعدی ساسی با پیوند شیعه گری با شاه "ظل الهه", و در بعدی فرهنگی ثمره بیخردی، تسلیم پذیری و خرافه پذیری در منش کلکتیو کشور عقب نگاه داشته شده ماست. با تجربه رژیم اسلامی، چنین کیشی امروز در لبه پرتگاه به أشغالدانی تاریخ است. بر خلاف حامیان بقا رژیم اسلامی, که عوام فریبانه گاهی هم خود را سکولار٫ چپ و ملی نیرمعرفی میکنند٫ دلیلی برای حفظ و ترمیم سیاسی ـ فرهنگی چنین جرثومه ای نیست. وقتی این جرثومه در تضاد با ازادی و برابری اسانهاست, دشمن یک زندگی مدرن، سکولار و ازاد است و وقتی منافع ملی را غنائم اسلامی میداند و انان را تاراج میکند، وقتی به مران و زنان مخالف خود تجاوز جنسی میکند٫ وظیفه پیشرو، صرفنظراز میزان توهم مردم به اسلام، نقد، افشا، و طرد کلیت ان از قدرت سیاسی و فرهنگی جامعه است. لذا مبارزه در دو جبهه موازی سیاسی‐ فرهنگی و همزمان امروز وظیفه اصلی ما ایرانیان ازادی طلب است. هدف مشترک این مبارزه, فراتر از هر مرام و سلیقه ای, نجات ایران و نسل های اینده کشور ماست.
مهدی میرآخورلو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر