۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه

شش نفر و از جمله يک زن را چھارشنبه ۲۵ سپتامبر2013را در رجايي شهر اعدام کردند




ساعت چهار نيم صبح به وقت ايران٬ مقابل زندان رجايي شهر٬ اينجا قيامت است!


شش نفر و از جمله يک زن را کشتند و گفتند برويد!

گزارش يکي فعال عليه اعدام از مقابل در زندان رجايي شهر –چھارشنبه ۲۵ سپتامبر...


هفتصد نفر در مقابل در زندان تجمع کرده اند و صداي گريه و ضجه و زاري ٬ با صداي فحش به خامنه اي و حکومت در هم آميخته٬ اينجا ايران است٬ همان مهد تمدني که روحاني در مورد آن حرف زد.

اينجا ايران است. و چهارشنبه درست چند ساعت بعد از سخنراني روحاني رئيس جمهور جلادان وقيح اسلامي در سازمان ملل اندر فوايد " عدم خشونت " و راههاي نجات دنيا !! ااسلحه به دستان و جلادان اين حکومت شش زنداني را در رجايي شهر اعدام کردند.

منهم در آنجا هستم. براي نجات جان نصرالله فرامرزي که خانواده اش با ما تماس گرفته بودند٬ من به همراه چند نفر از مخالفين اعدام آنجا هستيم. ما با خانواده مقتول تماس گرفته و از آنها خواسته ايم نگذارند نصرالله جوان اعدام شود٬ از دفتر کميته بين المللي عليه اعدام تا نيمه هاي شب٬ دوستان کميته عليه اعدام از خارج کشور با افراد خانواده مقتول در حال گفتگو هستند.

ما تا چند ساعت قبل از اجراي حکم٬ نا اميد نشده و تلاش ميکنيم. و اين اقدامات ما عملا به نتيجه نميرسد. در مقابل در زندان رجايي شهر اما قيامت است. در اينجا در مورد جواني حرف ميزنند که وقتي دستگير شد٬ ۱٣ ساله بود. اسمش مهدي است و ۱۵۰ نفر از خانواده مهدي اينجا هستند.

بعد از ده سال زنداني بودن٬ امشب ميخواهند مهدي ۲٣ ساله را بکشند. خانواده و دوستانش عاجز از اين همه ظلم٬ به هر دري ميزنند تا او را نجات دهند و در نهايت وقتي هيچ راهي نمانده صداي اعتراض و نفرين از طرف اين خانواده و بقيه کساني که قرار است عزيزان آنها را بکشند و جسد اين جوانان را تحويل دهند٬ بلند ميشود.

به خامنه اي بيش از همه فحش ميدهند و او را مسبب اين اوضاع وحشتناک ميدانند. اما بيش از هر چيز صداي گريه است که در اين هواي خنک و سکوت عجيب و دردناک و هوايي که ميرود روشن شود٬ به گوشم ميرسد. ميخواهم زار بزنم٬ ميخواهم شعار بدهم٬ ميخواهم فرياد بزنم ظلم تا کي و تا چه حد؟


بعد خبر ميرسد اعدامشان کردند. فرامرزي از بند٣ ٬ حسين ترابي از بند ۶ وحيد جهرمي از بند ۱ و مهدي و يک نفر ديگر که اسمش را کسي نميگويد و يک زن در اين شب سياه و ترسناک اعدام شدند.

ميگويند اين زن را از قرچک ورامين آورده اند کسي نميداند چرا اين زن را کشتند و در اين هياهوي عظيم کسي نميداند کدام خانواده متعلق به کدام قرباني است. فقط ميدانم که اينجا قيامتي است که با روشن شدن هوا بغض و درد و نفرت از نظام در آن موج ميزند.

تا کي قرار است بکشند٬ تاکي قرار است بپا نخيزيم و تکليف اين همه جنايت را روشن نکنيم٬ مردم سوار ماشين ها ميشوند تعدادي پاي پياده راه مي افتند شانه ها آويزان است و من در اين سکوتي که بعد از جنايت وحشيانه ٬ بر ما چند صد نفر مستولي است٬ فرياد خشم و يا آرامش قبل از طوفان را مي بينم٬ لااقل من اين احساس رادارم.

ننگ بر اعدام قتل عمد دولتي!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر