آن آخوند نیمی از شیشه ویسکی را نوشیده بود و در حالت مستی در گوشهای از سنگر فرمانده دارز کشیده بود. با او وارد گفتگو شدم. او فکر میکرد که من فرمانده گروهان هستم. آنچنان مست بود که نمیتوانست جلوی خود را بگیرد. پرسشهایم را کمکم شروع کردم و او هم در کمال صداقت پاسخ میداد. اولین و آخرین باری در زندگیام بود که آخوندی را میدیدم که حقیقت را میگوید.
بهمن: چرا حالا که ما خرمشهر را بازپست گرفتهایم به این جنگ خاتمه نمیدهید؟
آخوند: امام گفته که این جنگ برکتی الهیست.
بهمن: چگونه برکتی که در آن جوانان مملکت از بین میروند؟
آخوند: شما هنوز از برکات این جنگ خبر ندارید. چندین برکت در ادامه جنگ وجود دارد.
بهمن: خُب چند تا از این برکات را توضیح دهید که من هم بفهمم.
آخوند: این نوجوانان بسیجی که به روی میدان مین میروند چند خاصیت خوب دارند.
بهمن: بفرمائید سر و پا گوشم!
آخوند: اول اینکه بازار کار ساکت میشود. اینها در زمان طاغوت درس خواندهاند و با فرهنگ غربی بزرگ شدهاند، نبودنشان بهتر از بودنشان میباشد و گرنه فردا بعنوان بیکار دردسر آفرین میشوند. دوم اینکه خانواده این جوانان هنوز هم طاغوتی فکر میکنند ولی زمانیکه فرزندشان شهید میشود باید با ما بسازند. سوم اینکه مردم را سرگرم به جنگ میکنیم تا مسائل دیگر را فراموش کنند. چهارم اینکه تازه یاد گرفتهایم که چگونه پول در آوریم!
بهمن: آقا اینها که گفتید کم میباشند چندتای دیگر هم اضافه کنید.
آخوند: هر کدام از این شهدا اگر زنی داشته باشد. زنش اول نسیب روحانیت مبارز میشود و بعد هم به همسری پاسداری در میآید. با رواج چند همسری فرهنگ طاغوتی از بین میرود. زنان وقتی هرزگی یاد گرفتند ساکت میشوند و بدنبال پول در آوردن میروند. میگویند: «هر چه مردم بیشتر عزادار شوند، روحانیت خوشحالتر میشود و همچنین برعکس هر چه مردم خوشحالتر باشند روحانیت غزادارتر میشود.»
بهمن: چرا صیغه کردن زن برای روحانیت اینقدر مهم میباشد؟
آخوند: همان که گفتم کافیست. ولی روحانیت حق حساب خود را در هر صیغهای و هر ازدواج و طلاقی و مرگی میگیرد. هر چه بیشتر مردم همدیگر را صیغه کنند درآمد روحانیت بیشتر میشود. صیغه یعنی فاحشگی اسلامی! و ما هم ......
بهمن: یعنی روحانیت شیعه جاکش است؟
آخوند: چه جور هم. این مردم تا آخر عمرشان هم این را نخواهند فهمید روحانیت چه .... میباشد.
بهمن: اینها به جای خود برای آینده کشور چه برنامهای دارید؟
آخوند: هیچ برنامهای نیست به غیر از مستحکم کردن نظام.
بهمن: بالاخره زمانی این جنگ به پایان خواهد رسید بعد از آن چه خواهید کرد؟
آخوند: در طول این جنگ مخالفان انقلاب را سر به نیست میکنیم و بعد از جنگ خدا بزرگه.
بهمن: حالا طاغوتی را از بین بردید با چپها چه خواهید کرد؟
آخوند: آنان فرزندان انقلابند (جلوی خنده خودش را نمیتواند بگیرد) انقلاب فرزندان خود را خواهد خورد. همانطور که خودشان اعتقاد دارند. چپها مشکلی برای انقلاب نیستند. آنقدر خودشان طاغوتیها را به کشتن دادهاند که اگر ما آنها را نکشیم این طاغوتیهای بازمانده آنان را خواهند کشت. چپها بچههای نفهمی هستند زود گول میخورند و فکر میکنند بچههای تحصیلکرده و دنیادیدهای هستند.
بهمن: اگر نارضایتی مردم زیاد شد آنوقت چه خواهید کرد؟
آخوند: با روحانیت مبارز کسی توان مخالفت کردن را ندارد. روحانیت هزار و چهار صد سال سوار این مردم بوده و هر زمانی حدیث و روایتی را پیدا کرده و مشکلات را به نفع روحانیت مبارز تغییر داده.
بهمن: حاج آقا شما چرا به جبهه جنگ آمدهاید؟
آخوند: اینجا همه چیز مجانیست! تریاک مجانی، ویسکی مجانی، لواط مجانی، تا خط اول هم فاصله زیاد است. تنها عیبی که اینجا دارد، در این است که خانم ندارد، ولی برگشتم جبرانش را خواهم کرد!
بهمن: حالا سوال آخرم را میکنم. آیا واقعاً بهشت و جهنم وجود دارد؟
آخوند: بهشت همین دنیاست که در آن زندگی میکنیم. دنیای دیگری وجود ندارد وگرنه یک خبری از خودشان تا به حال به ما داده بودند.
بهمن: به سلامتی روحانیت مبارز یک گیلاس دیگر هم بنوشیم.
آخوند: به سلامتی هر چه نادان و احمقی که فکر میکند روحانیت مبارز خداشناس است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر