عکسها بالا از راست به چپ:احمدی خمینی، محمد منتظری، علی جنتی و مهدی هاشمی
پائین از راست به چپ علیرضا بهشتی، مجتبی خامنه ای، علی مطهری و مهدی خزعلی
...
پائین از راست به چپ علیرضا بهشتی، مجتبی خامنه ای، علی مطهری و مهدی خزعلی
...
-------------------------- -------------
آقا زاده ها، در جمهوری اسلامی سرگذشت عجیبی یافته اند و می یابند. آنها دو گروه اند. گروهی که پول پارو کردند و سیمشان را روی سیم سیاست نیانداختند و هوس حکومت نکردند. گروه دوم، آنها که هم هوس حکومت کردند و هم انگشت به سوراخ مار، چنان که دودمان "ابوی" را هم بر باد دادند و یا ممکن است بدهند.
اولین آقازاده فرزند بزرگ آیت الله منتظری بنام "محمد" بود، که سابقه انقلابی اش از همه روحانیون جوان بیشتر بود و بسیار تند و کارآمد. آیت الله منتظری او را سرمایه عمر خود میدانست. آیت الله بهشتی را هم چندان قبول نداشت و انقلابی نمی دانست. سرش درجریان انفجار حزب جمهوری اسلامی برباد رفت. عجیب است که شب انفجار، او را که اصلا قرار نبوده درجلسه حزب جمهوری اسلامی شرکت داشته باشد، با چند تلفن و به هوای این که آقای بهشتی با شما یک کار واجبی دارد به مرکز حزب جمهوری اسلامی کشاندند تا زیر آوار در کنار بهشتی کشته شود!
آقا زاده بعدی، حاج احمد خمینی بود که همه (از جمله علی خامنه ای) هنگام ورود به بیت آیت الله خمینی و دیدار با وی، دست او را پیش از رسیدن به آیت الله خمینی و یا پس از دیدار و هنگام ترک بیت می بوسیدند و درعین حال نمی خواستند سر به تنش باقی بماند. آقای خمینی که فوت کرد، واقعا هم نگذاشتند سر به تنش باقی بماند. قرص هایش را امنیتی کردند و با ایست قلبی کارش را ساختند. شاید از نخستین قربانیان قتل های زنجیره ای او بود. پس از شنیدن خبر فوت آیت الله خمینی در بیمارستان، می گویند خود را در اتاقش حبس کرد و ساعت ها گریست. وقتی اهل خانه بالاخره توانستند وارد اتاق شوند به آنها گفت: من تمام شدم!
منظورش جلال جبروت و امکان و قدرتی بود که در سایه پدرش داشت و اندک زمانی پس از آن نیز واقعا "تمامش کردند"!
کمی بیائیم پائین و دوباره برویم بالا:
آقا زاده آیت الله خزعلی که پیر حجتیه است، پس از چند بار گرفتن و آزاد کردن، بالاخره در آستانه 13 آبان اخیر (روز اشغال سفارت امریکا) دستگیرش کردند و در بند سپاه در اوین است. معلوم نیست که همچنان در اعتصاب غذاست یا نیست.
آقا زاده آیت الله بهشتی، که حالا تحصیل کرده و شده دکتربهشتی، درجریان جنبش سبز چند بار بازداشت و زندانی و آزاد شد و فعلا منزوی است و شاید هم منتظر فرصت اند تا کلک او را هم بکنند.
آقا زاده آیت الله مطهری، یعنی علی مطهری فعلا در مجلس است و اگر نبود حمایت لاریجانی ها تا حالا حداقل زبانش را بریده بودند. کاری که اگر در روی پاشنه کنونی درجمهوری اسلامی بچرخد بعید نیست سرانجام بکنند. البته همزمان با زبان، شاید نفسش را هم بریدند.
آقا زاده احمد جنتی دبیر شورای نگهبان، یعنی "علی جنتی" را به جرم نزدیکی اش با هاشمی رفسنجانی فرستاده اند کویت. باید دید پس از جنتی که بزودی به 90 سالگی می رسد و یا شاید هم نرسد، با او چه خواهند کرد.
حالا دوباره یک پله برویم بالا:
آقا زاده و خانم زاده هاشمی رفسنجانی (مهدی و فائزه) در زندان اند و ظاهرا برای سر اولی، یعنی مهدی نقشه ها دارند. فعلا یک نوار (جعلی و غیر جعلی اش مورد بحث نیست) به همت "نیک آهنگ کوثر" برایش کوک کرده اند که در آنها لقمه بزرگتر از دهانش برداشته و گفته : آقای خامنه ای دیکتاتور شده و باید جلوی او را گرفت و کنترلش کرد!
جرم از این بالا تر؟ در کشتی شکسته ای که سکانش دست رهبرمطلقه و فرزانه، آقای خامنه ایست، کسی در خارج از کشور تلفنی با یکی مثل نیک آهنگ کوثر تلفنی حرف بزند و از این فضولی ها بکند؟
این آقا زاده با آقا زاده چهره پنهان اما نام آشنای علی خامنه ای، یعنی "آقامجتبی" دوست و همنشین بوده است و با هم سری هم به جبهه های جنگ با عراق زده اند. البته نه از آن نوع جبهه رفتن ها و ترکش خوردن ها، که آقا زاده خزعلی، یعنی مهدی خزعلی رفته است.
رسیدیم به آقا زاده آقای خامنه ای. یعنی آقا مجتبی که با آگاهی از سرنوشت همه آقا زاده ها که در بالا و بعنوان نمونه از آنها یاد کردیم، پیشدستی کرد و از سرگذشت احمد خمینی درس گرفت و چسبید به سپاه و سازمان امنیت آن و به امید نشستن بر جای پدر، تمرین جانشینی را با قتل و کشتار و بگیر و زندانی کن و شکنجه کن آغاز کرد.
صبر مردم ایران زیاد است. سرنوشت این آقا زاده را هم خواهند دید. چه کسی با قتل و کشتار رهبر شده و یا رهبر مانده که او بشود و یا بماند. هنوز سر بزرگ حوادث زیر لحاف است.
آقا زاده ها، در جمهوری اسلامی سرگذشت عجیبی یافته اند و می یابند. آنها دو گروه اند. گروهی که پول پارو کردند و سیمشان را روی سیم سیاست نیانداختند و هوس حکومت نکردند. گروه دوم، آنها که هم هوس حکومت کردند و هم انگشت به سوراخ مار، چنان که دودمان "ابوی" را هم بر باد دادند و یا ممکن است بدهند.
اولین آقازاده فرزند بزرگ آیت الله منتظری بنام "محمد" بود، که سابقه انقلابی اش از همه روحانیون جوان بیشتر بود و بسیار تند و کارآمد. آیت الله منتظری او را سرمایه عمر خود میدانست. آیت الله بهشتی را هم چندان قبول نداشت و انقلابی نمی دانست. سرش درجریان انفجار حزب جمهوری اسلامی برباد رفت. عجیب است که شب انفجار، او را که اصلا قرار نبوده درجلسه حزب جمهوری اسلامی شرکت داشته باشد، با چند تلفن و به هوای این که آقای بهشتی با شما یک کار واجبی دارد به مرکز حزب جمهوری اسلامی کشاندند تا زیر آوار در کنار بهشتی کشته شود!
آقا زاده بعدی، حاج احمد خمینی بود که همه (از جمله علی خامنه ای) هنگام ورود به بیت آیت الله خمینی و دیدار با وی، دست او را پیش از رسیدن به آیت الله خمینی و یا پس از دیدار و هنگام ترک بیت می بوسیدند و درعین حال نمی خواستند سر به تنش باقی بماند. آقای خمینی که فوت کرد، واقعا هم نگذاشتند سر به تنش باقی بماند. قرص هایش را امنیتی کردند و با ایست قلبی کارش را ساختند. شاید از نخستین قربانیان قتل های زنجیره ای او بود. پس از شنیدن خبر فوت آیت الله خمینی در بیمارستان، می گویند خود را در اتاقش حبس کرد و ساعت ها گریست. وقتی اهل خانه بالاخره توانستند وارد اتاق شوند به آنها گفت: من تمام شدم!
منظورش جلال جبروت و امکان و قدرتی بود که در سایه پدرش داشت و اندک زمانی پس از آن نیز واقعا "تمامش کردند"!
کمی بیائیم پائین و دوباره برویم بالا:
آقا زاده آیت الله خزعلی که پیر حجتیه است، پس از چند بار گرفتن و آزاد کردن، بالاخره در آستانه 13 آبان اخیر (روز اشغال سفارت امریکا) دستگیرش کردند و در بند سپاه در اوین است. معلوم نیست که همچنان در اعتصاب غذاست یا نیست.
آقا زاده آیت الله بهشتی، که حالا تحصیل کرده و شده دکتربهشتی، درجریان جنبش سبز چند بار بازداشت و زندانی و آزاد شد و فعلا منزوی است و شاید هم منتظر فرصت اند تا کلک او را هم بکنند.
آقا زاده آیت الله مطهری، یعنی علی مطهری فعلا در مجلس است و اگر نبود حمایت لاریجانی ها تا حالا حداقل زبانش را بریده بودند. کاری که اگر در روی پاشنه کنونی درجمهوری اسلامی بچرخد بعید نیست سرانجام بکنند. البته همزمان با زبان، شاید نفسش را هم بریدند.
آقا زاده احمد جنتی دبیر شورای نگهبان، یعنی "علی جنتی" را به جرم نزدیکی اش با هاشمی رفسنجانی فرستاده اند کویت. باید دید پس از جنتی که بزودی به 90 سالگی می رسد و یا شاید هم نرسد، با او چه خواهند کرد.
حالا دوباره یک پله برویم بالا:
آقا زاده و خانم زاده هاشمی رفسنجانی (مهدی و فائزه) در زندان اند و ظاهرا برای سر اولی، یعنی مهدی نقشه ها دارند. فعلا یک نوار (جعلی و غیر جعلی اش مورد بحث نیست) به همت "نیک آهنگ کوثر" برایش کوک کرده اند که در آنها لقمه بزرگتر از دهانش برداشته و گفته : آقای خامنه ای دیکتاتور شده و باید جلوی او را گرفت و کنترلش کرد!
جرم از این بالا تر؟ در کشتی شکسته ای که سکانش دست رهبرمطلقه و فرزانه، آقای خامنه ایست، کسی در خارج از کشور تلفنی با یکی مثل نیک آهنگ کوثر تلفنی حرف بزند و از این فضولی ها بکند؟
این آقا زاده با آقا زاده چهره پنهان اما نام آشنای علی خامنه ای، یعنی "آقامجتبی" دوست و همنشین بوده است و با هم سری هم به جبهه های جنگ با عراق زده اند. البته نه از آن نوع جبهه رفتن ها و ترکش خوردن ها، که آقا زاده خزعلی، یعنی مهدی خزعلی رفته است.
رسیدیم به آقا زاده آقای خامنه ای. یعنی آقا مجتبی که با آگاهی از سرنوشت همه آقا زاده ها که در بالا و بعنوان نمونه از آنها یاد کردیم، پیشدستی کرد و از سرگذشت احمد خمینی درس گرفت و چسبید به سپاه و سازمان امنیت آن و به امید نشستن بر جای پدر، تمرین جانشینی را با قتل و کشتار و بگیر و زندانی کن و شکنجه کن آغاز کرد.
صبر مردم ایران زیاد است. سرنوشت این آقا زاده را هم خواهند دید. چه کسی با قتل و کشتار رهبر شده و یا رهبر مانده که او بشود و یا بماند. هنوز سر بزرگ حوادث زیر لحاف است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر