روزی نامردی به پیشگاه امام جعفر صادق رفت:
نامرد: ای امام جعفر صادق سخنی با تو دارم.
امام جعفر صادق: بنال.
…
نامرد: من کارهای زشت بسیاری انجامگر شدم. هرچند که پشیمان نیستم ولی از خشم خدا میترسم.
امام جعفر صادق: مگه چه گوهی خوردی؟
نامرد: کلاهبرداری. بچه بازی. خریداری دختران دزدیده شده برای کنیزی و…
امام جعفر صادق: هرگز از خشم خدا نترس که خدا با توست چراکه با انجام چنین کارهایی, تو دیگر امام شدی. بتو سفارش میکنم برای سرت یک هاله ای, مهتابی ای, چراغی, چیزی بخری.
نامرد: ای امام جعفر صادق سخنی با تو دارم.
امام جعفر صادق: بنال.
…
نامرد: من کارهای زشت بسیاری انجامگر شدم. هرچند که پشیمان نیستم ولی از خشم خدا میترسم.
امام جعفر صادق: مگه چه گوهی خوردی؟
نامرد: کلاهبرداری. بچه بازی. خریداری دختران دزدیده شده برای کنیزی و…
امام جعفر صادق: هرگز از خشم خدا نترس که خدا با توست چراکه با انجام چنین کارهایی, تو دیگر امام شدی. بتو سفارش میکنم برای سرت یک هاله ای, مهتابی ای, چراغی, چیزی بخری.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر