داستان را از زبان نويسنده کتاب »لله ثم للتاريخ» آقای السيد حسين الموسوی از علمايان نجف بشنويد: او مي گويد كه وقتي خميني در عراق بود به يكي از شهرهاي عراق دعوت شد و از موسوي خواست كه با او همراه باشد، سفر انجام شد و در راه بازگشت آنها خواستند كه استراحت نمايند تا خستگي سفر را برطرف كنند، خميني فرمان داد كه به منطقه عطيفيه بروند چون آن جا فردي ايراني الاصل بنام (سيد صاحب) بود و او و امام دوستي و آشنايي زيادي با همديگر داشتند.
موسوي مي گويد: سيد صاحب از آمدن ما خوشحال شد … و سيد صاحب خواست كه آن شب را پيش او بگذرانيم، امام موافقت كرد … و هنگامي كه وقت خواب فرا رسيد … چشم خميني به دختر بچهاي افتاد كه چهار سال يا پنج سال داشت اما خيلي زيبا و قشنگ بود، امام از پدرش خواست كه دختر بچه را بياورد تا امام او را صيغه كند، پدرش با خوشحالي زيادي موافقت كرد و خميني در حالي شب را سپري كرد كه، دختر بچه در آغوش او بود و ما گريه و فرياد دختر را مي شنيديم.
صبح که میشود، سید حسین نگاهی سرزنش آمیز به خمینی میاندازد، خمینی که متوجه این نگاه میشود، به سید حسین میگوید که برای ارضای جنسی خود فقط از «لای پای» دخترک استفاده کرده
نويسنده در ادامه مینويسد به نظر شما چرا پدر از تماس بدن خميني با دختر بچهاش و از اينكه خميني دختر بچه او را صيغه می كند خوشحال میشود، بله، چون او معتقد است كه نزديك شدن به امام شرافت است گرچه با همين صورت زشت انجام بگيرد؟!
مرجع کتاب «لله ثم للتاريخ» نويسنده السيد حسين الموسوی صفحه 33-34 در بخش » المتعة وما يتعلق بها.
دانلود كتاب http://www.factway.net/vb/uploaded/5_tarek.pdf
shoma yk takhde kam darin ?
پاسخحذف