این خانم جوان، فاطمه دهقان نام دارد (داشت). او به امید زندگی بهتر، همسر و عزیزانش را در ایران وا نهاد، دختر هشت سالهاش را زد زیر بغل و دل به دریا زد.
قایق فاطمه دهقان همین چند روز پیش در آبهای خروشان میان اندونزی و استرالیا غرق شد و فاطمه پس از سه روز در بیمارستان درگذشت.
چمدان کوچک آرزوهای شان را بسته بود، دست دخترکش را گرفته بود تا برود به سرزمینی که زندگی خوب، رویایی غیرقابل دسترس نباشد، واقعیتی باش...د در دسترس همگان. فاطمه دهقانی مدیسه را ميگویم، زن جوان سی و چند ساله ای که بچه های مطبوعات آبادان او را خوب ميشناختند، منشی ساده و تایپیست دفاتر مطبوعاتی این شهر. خبر را از سعید ميشنوم که ميگوید که فاطمه دو سال منشی دفترش بوده، سال های ۸۱ - ۸۲ . نمیخواهم باور کنم اما این روزها از دیگرانی چند هم شنیده ام که قایق غرق شده در راه استرالیا حامل گروهی از آبادانی های مهاجر به سرزمین آرزوهایشان بوده است. سرزمین دریا و آفتاب و کانگوروهای سرخوش در مراتع سرسبز.
تلاش برای دیدار خانواده فاطمه و پیگیری خبر از آنها فعلا ثمری ندارد، ميگویند اعضای خانواده اش به تهران رفته اند تا مقدمات سفر به اندونزی و تحویل گرفتن جسد را فراهم کنند. داستان فاطمه به شرحی که ميگویند این گونه است: سوار بر قایق مرگ با ۱۶۰ سرنشین از کشورهای ایران، عراق، افغانستان و سری لانکا، در آب های اندونزی، هنوز مانده تا جزیره کریسمس، اسیر موجهای اقیانوس ميشوند. دخترک نجات پیدا ميکند اما بی مادر می ماند.
روزگاری ا زهمه جای جهان به ایران می آمدند امروز ایرانی اسیر و آواره جهان گشته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر