۱۳۹۳ آبان ۸, پنجشنبه

کودک آزاری به دستور امام صادق!(کی میگه اسلام زوریست)



در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه

چون پسر سه ساله شود باومى گويند كه هفت مرتبه بگو لااِلهَ اِلاّ اللّهُ

و چون سه سال و هفت ماه وبيست روز از عمرش بگذرد باو مى گويند كه هفت مرتبه بگويد مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ

پس چهار سالش تمام شود باو مى گويند كه هفت مرتبه بگويد صَلَى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ

پس چون پنج سالش ‍ تمام شود او را واميدارند كه خدا را سجده كند

پس چون شش سالش تمام شود نماز بيادش ميدهند و بنمازش ميدارند

و چون هفت سالش ‍ تمام شود وضو را باو ياد ميدهند و امر بنماز ميكنند او را

چون نه سالش تمام شود وضو و نماز را خوب بيادش ميدهند و بر ترك وضو و نماز ميزنند

پس چون وضو و نماز را ياد گرفت خدا پدر و مادرش را بيامرزد.

حلیه المقتین، علامه مجلسی، در آداب شیر دادن و تربیت کردن فرزندان و رعایت ایشان.

گفتیم در این ماه سرشار از دروغ و ریا(محرم) یادی کنیم از حضرت ابولی فضل!!!!!



چرا بعضی از مسلمانان داخل ایران ماشین هایشان را بیمه ابولی(ابوالفضل)می کنند!!!!!
داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که بعضی ها ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.

لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟

دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟

یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟

اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟

خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟

جالب تر اینکه به نظر می رسد روضه خوانان این داستان تخیلی را از روی تاریخ طبری ، جلد 7 ، صفحه 3007 ساخته اند! این روایت که بالاتر نیز به آن اشاره کردیم این است:

عباس گفت : امده ایم از این اب که از ان ما را بداشته اند بنوشیم گفتند بنوش نوش جانت.عباس گفت تا حسین و این گروه از یارانش که می بینی تشنه اند یک قطره نخواهم نوشید .انگاه عباس به پیادگان گفت مشکها را پر کنند پس از ان کسان نمودار شدند و درگیری اندکی شد. یاران حسین با مشکها بیامدند و اب را پیش وی بردند . (تاریخ طبری ، جلد 7 ، صفحه 3007)

بر اثر زحمت شبانه روزی روضه خوانان و آخوندها روایت بالا تبدیل به افسانه پر سوز و گداز عباس ساقی کربلا در آمده! واقعا آخوندها قدرت داستان سازی خوبی دارند. البته اگر نداشتند هیچ وقت نمی توانستند این گونه بر مردم ما حکومت کنند و بگویند که مثلا ما زندانی سیاسی نداریم یا خیلی از دروغ های دیگر.

۱۳۹۳ آبان ۷, چهارشنبه

یک تو دهنی محکم به مفسران قرآن که مدعی هستند که كلمات زن و مرد هركدام به طور برابر24 بار در قرآن آمده!



معادل کلمه‎ی زن و جنس مؤنث در قرآن واژگان «نساء»، «امرأه» و «انثی» است؛ اما در بررسی این موارد معلوم نیست شما کدامیک را مد نظر قرار دادید:
کلمه‎‌ی «نساء» و مشتقات آن که معادل زن است در قرآن به 8 حالت کلی و مجموعا 59 بار تکرار شده است:
النساء (38 بار):
بقره/222 – بقره/231 – بقره/231 – بقره/235 – بقره/236 – آل عمران/14 – آل عمران/42 – نساء/1 – نساء/3 – نساء/4 – نساء/7 – نساء/11 – نساء/19 – نساء/22 – نساء/24 – نساء/32 – نساء/34 – نساء/43 – نساء/75 – نساء/98 – نساء/127 (دو بار) – نساء/129 – نساء/176 – مائده/6 – اعراف/81 – نور/60 – نور/31 – نمل/55 – احزاب/30 – احزاب/32 (دو بار) – احزاب/52 – احزاب/59 – فتح/25 – حجرات/11 (دو بار) – طلاق/1
نسائِکم ( 5 بار):
بقره/187 – نساء/15 – نساء/23 (دو بار) طلاق/4.
نسائَکم (4 بار):
بقره/49 – آل عمران/61 – اعراف/141 – ابراهیم/6.
نسائَهم ( سه بار):
اعراف/127 – قصص/4 – غافر/25.
نسائِهم ( سه بار):
بقره/226 – مجادله/2 مجادله/3.
نسائِهن (دو بار):
نور/31 – احزاب/55.
نسوه ( دو بار):
یوسف/30 – یوسف/50
نسائُکم (یک بار):
بقره/223
نساءَنا (یک بار):
بقره/61
کلمه‎‌ی «المرأه» و مشتقات آن به 6 حالت و مجموعا 26 بار در قرآن تکرار شده:
امرأه (11 بار):
آل عمران/35 – نساء/12 – نساء/128 – یوسف/30 – یوسف/51 – نمل/23 – قصص/9 – احزاب/50 – تحریم/10 (دو بار) – تحریم/11.
امرأته ( 8 بار):
اعراف/83 – هود/71 – یوسف/21 – حجر/60 – نمل/57 – عنکبوت/32 – ذاریات/29 – مسد/4
امرأتی ( سه بار):
آل عمران/40 – مریم/5 – مریم/8.
امرأتک (دو بار):
هود/81 – عنکبوت/33
امرأتان ( یک بار):
بقره/282.
امرأتین (یک بار):
قصص/23.
کلمه‎‌ی «اُنثی» به معنی جنس ماده به 3 حالت و مجموعا 30 بار در قرآن تکرار شده است:
اُنثی (18 بار):
بقره/178 ( دو بار) – ال عمران/36 ( دو بار) – آل عمران/195 – نساء/124 – رعد/8 – نحل/58 – نحل/97 – فاطر/11 – غافر/40 – فصلت/47 – حجرات/13 – نجم/21 – نجم27 – نجم/45 – قیامه/39 – الیل/3
اُنثیین ( 6 بار):
نساء/11 – نساء/176 – انعام/143 ( دو بار) – انعام/144 ( دوبار).
اناثاً (6 بار):
نساء/11 – نساء/176 – انعام/143 ( دو بار) – انعام/144 ( دو بار).
لذا این سه کلمه(«نساء» و «امرأه» و «انثی») که همگی به معنی جنس مؤنث هستند در مجموع 115 بار(59+26+30) در قرآن تکرار شده‌اند.
در این مورد نیز کاملا گزینشی برخورد نمودند و فقط امراه و امراتک و امراته و امراتی را مد نظر قرار دادند و صد البته نساء و انثی را نادید گرفتند.
اما در مورد مرد:
در قرآن برای این واژه هم از «رجل» و هم از «مرء» و هم از «ذکر» که همگی بر جنس مذکر دلالت دارند استفاده شده است:
رجل به 7 حالت و در مجموع 57 بار در قرآن تکرار شده است:
رجال (17 بار):
بقره/228 – نساء/7 – نساء/32 – نساء/34 – نساء/75 – نساء/98 – اعراف/46 – اعراف/81 – توبه/108 – نور/31 – نور/37 – نمل/55 – عنکبوت/29 – احزاب/23 – فتح/25 – جن/6 ( دو بار).
رجل (16 بار):
بقره/282 – نساء/12 – اعراف/63 – اعراف/69 – یونس/2 – هود/78 – مؤمنون/25 – مؤمنون/38 – قصص/20 – احزاب/4 – سبأ/7 – سبأ/43 – یس/20 – زمر/29 – غافر/28 – زخرف/31.
رجالاً (9 بار):
بقره/239 – نساء/1 – نساء/176 – اعراف/48 – یوسف/109 – نحل/43 – انبیاء/7 – حج/27 – ص/62.
رجلا (9 بار):
بقره/239 – نساء/1 – نساء/176 – اعراف/48 – یوسف/109 – نحل/43 – انبیاء/7 – حج/27 – ص/62.
رجلین (4 بار):
بقره/282 – نحل/76 – کهف/32 – قصص/15.
رجالکم (2 بار):
بقره/282 – احزاب/40.
رجلان (1 بار):
مائده/23.
مرء به معنی مرد 4 بار در قرآن تکرار شده است:
مرء (4 بار):
بقره/102 – انفال/24 – نبا/40 – عبس/34.
ذکر به معنی جنس نر که خطاب به مردان باشد در قرآن به 5 حالت و 16 بار تکار شده است:
ذکر(12 بار):
آل عمران/36 – آل عمران/195 – نساء/11 – نساء/124 – نساء/176 – نحل/97 – غافر/40 – حجرات/13 – نجم/21 – نجم/45 – قیامه/39 – الیل/3.
ذکور (1 بار):
شوری/49.
ذکورنا (1 بار):
ذکران (1 بار):
شعراء/165
ذکرانا (1 بار):
شوری/50
لذا جمع این سه کلمه که همگی به معنی جنس مذکر است 77 بار (16+4+57) تکرار شده است.
در این مورد نیز شیادانه برخورد نمودند و فقط رجل و رجلا را در نظر گرفتند و صد البته مرء و ذکر را کاملا نادید گرفتند.

فقر فرهنگی ایرانیان مسلمان!!!!


۱۳۹۳ آبان ۵, دوشنبه

شفاعت امام حسین تازی؛خانم و آقای شیعه به چه منظوری عزاداری میکنی؟



«چشمی که برای امام حسین گریه کند دیدن جهنم به او حرام میشود.» …

«سینه ای که در ماتم حسین ضربه میخورد در آتش جهنم نخواهد سوخت» «دستی که برای حسین سینه بزند، در روز حشر توسط فاطمه زهرا گرفته شده و از پل صراط عبور داده خواهد شد.» اینها اراجیفی است که توسط نوحه خوان های بیسواد به خورد مردم داده شده و میشود! «آنکه برای حسین عزاداری کند در روز قیامت امام حسین شفاعت او را از الله خواهد خواست و به برکت شفاعت امام حسین الله از گناهان او خواهد گذشت.» خانم و آقای شیعه ایرانی که اینروزها عزادار تشنه لب کربلا_ به گمان خودت_ هستی؛ تو برای چه عزاداری میکنی و خواسته و هدفت چیست؟! من با مسلمانان بیسواد و بی فرهنگ کاری ندارم! کار آنها از سخن گذشته است. پرسش من از توست که هم شیک میپوشی و هم شیک زندگی میکنی و هم شیک می اندیشی! آیا برای شفاعت عزاداری میکنی؟! که جهنم و آتش آن برای چشمانت حرام شوند؟! فاطمه زهرا شفاعتت بکند و به الله بگوید این شخص برای پسر من گریه کرده و خواهشن او را به بهشت بفرست؟! اگر این است که باید بگویم عجب الله احمقی دارید شما! یعنی یک کس هرچه خواست بکند و مال مردمان را بدزدد و اذیت کند و …، دست آخر با چند روز به سر و کله زدن در سال، سر و ته قضیه را هم بیاورد و زرتی وارد بهشت شود و به عشق و حالش بپردازد؟! واقعن الله تان یک چیزیش میشود! تو بیائی خانه و زندگی دیگر همسایه مسلمانت را بالا بکشی، بعد چون چشمانت برای حسین گریان بوده، دیدن جهنم برایت حرام شود؟! و اگر شفاعت نمیخواهی، واقعن چه میخواهی؟! برای دختر بازی و پسر بازی و تفریح و خودنمائی و کسب اعتماد و … سیاه پوش شده ای و در گله سیاه پوشان به راه افتاده ای؟! که اگر اینگونه است باید گفت واقعن شارلاتانیسم از هر جهت برازنده شماهاست! _با شارلاتان ها چه باید گفت و چه باید شنید؟_ چرا تو باید برای عربی که 1300 و خرده ای سال پیش کشته شده است عزاداری کنی؟! نتیجه و فرآیند این کار و کنش تو چیست؟! گیرم به گفته خودتان الله آفریدگار جهان است و حسین فرزند علی مظلوم بوده و در راه الله کشته شده است! پس از 1300 و خرده ای سال شما چرا باید عزاداری کنید؟! میرسیم به این نکته که باز به گفته شما امام حسین برحق بوده و یزید ناحق و باز اینکه قبول میکنیم امام حسین همان شاه شهیدان است که شما میگوئید نه آن کسی که در تاریخ وصفش آمده؛ مگر نه این است که بنابر ادعای شما امام حسین راه راستی را رفته و درستکار بوده است و … ؟! هدف گریه و ماتم شما چیست؟! چرا به جای گریه راهش را ادامه نمی دهید و در برابر ظلم نمی ایستید و در راه حق کشته و شهید نمی شوید؟! از شما به عنوان یک انسان که بسیارتان تحصیلات دانشگاهی هم دارید میپرسیم؛ اگر امام حسین همان شخصیت نیکی ها و خوبی ها بود که شماها میگوئید، چرا به جای ادامه دادن راهش، یعنی نیکی و خوبی کردن و نیک بودن، بد کاره هستید و هرچه بدی است انجام میدهید؟! تو که نمیتوانی راهش را ادامه دهی چرا گریه میکنی؟! چرا بغض گلویت را میگیرد؟! سالی چند روز به زاری و گریه می افتی و از اینکه گناهکاری اعلام شرمساری میکنی؟! که چه؟! احمقانه نیست؟! خودت هم نمیدانی برای چه می گریی! داستان گریه و بغض های تو به مانند مشق برایت عادت شده است! از همان دوران بچگی. بی آنکه بدانی برای چه گریه میکنی و دست آورد این گریه ها و خودزنی ها و خودآزاری ها برای خودت و جامعه ات و آن اللهی که ادعا میکنی آفریدگار جهان است چیست! به راستی دست آورد این ناله ها و عزاداری ها برای دنیا و آخرت خودت که باورش داری و نیز اللهی که باورش داری چیست؟! و هتا حسین و علی و محمد و ابوالفضل و علی اکبر و … ! به تو فقط یاد داده اند گریه کنی و همه بغض های زندگی ات را در آن محفل پر از فساد و نگاه های ناپاک که در ذهن تو محفل روحانی و آسمانی ساخته اند خالی کنی و سبک شوی! محفلی که از دور هم آمدن یک عده انسان های دیگر به مانند تو پر از گناه و ناپاکی تشکیل شده و روحانی و آسمانی گشته است! خودت هم نمیدانی برای چه گریه میکنی! همانگونه که از بچگی کفش بر تو پوشانده اند و تو کفش را جزئی از زندگی خودت قرار داده ای، به همانگونه محرم که می آید سیاه پوش میشوی و به همراه گله سیاه پوش راه می افتی و با شنیدن داستان های ساختگی کربلا بغض ات میشکند و سبک میشوی و اشکهایت که خشکید و درد دلهایت با معبود ساختگی تمام شد احساس رضایت میکنی! تو نمیدانی برای چه و که گریه میکنی! فقط گریه میکنی که کرده باشی! بی هیچ دلیلی و بی هیچ اندیشه ای و بی هیچ پرسشی که دست آورد این کنش من چیست! تو نه دلیل گریه ات را میدانی و نه دست آورد آنرا! اما من همانگونه که دلیل گریه تو را میدانم، دست آورد آنرا هم میدانم. تو یاد گرفته ای که گریه کنی و بی هیچ دلیلی گریه میکنی و دست آورد این گریه تو داغ شدن بازار آخوندی است. تو که میگوئی از آخوندها بیزاری؛ این اشکها و جامه سیاه تو و گله سیاه پوشی که خیابان را پر میکند دست آوردش پتانسیلی است که آخوند از آن میخورد و فربه میشود و آئینش را گسترش میدهد. و تو همچنان از آخوند بیزار میمانی! پتانسیل آخوند همان شورش 57 بود که قادسیه دوم رخ داد و پادشاهی ایران را برانداخت و دوباره عرب ها بر این سرزمین چیره شدند. همان پتانسیلی که تو در عین بیزاری در اختیارش میگذاری. اسلام دینی است که بدون آخوند نمیتواند دوام داشته باشد. پس راز دوام دین تو در بقای آن انگل های کثیفی است که تو از آنها بیزاری.

۱۳۹۳ آبان ۴, یکشنبه

۱۳۹۳ آبان ۳, شنبه

سیرکی بنام محرم و نذری!!!!!!!



ای مالک!
بدان که بهترین ته دیگ ها، ته دیگ سیب زمینی زیر ماکارونی است. ولی امان از جابران و ظالمانی که در هیئت ها ماکارونی نمی دهند. عجالتا ته دیگت را با قرمه سبزی هم آغشته کنی بد نمی شود.
ای مالک! بدان که زمان کوتاه است و ملت گرسنه. پس اگر فس فس نمایی این* هم گیرت نمی آید. پس در گرفتن غذا و تنه زدن به مردم چنان سریع باش که گویی حق مظلومی از ظالم می ستانی.
ای مالک! بدان که در تکایا و مساجد جز بوی جوراب و عرق زیر بغل آغشته به گلاب و عرعر مداح چیزی نیست. پس از بیرون نظاره گر سیرک باش و وقت غذا خودت را در صف جا بزن. بدان که فلسفه محرم بر مفت خوری و شکم چرانی استوار گشته و تا می توانی آن را گسترش بده که نان من و تو در آن است.

روحت شاد ریحانه جان آرام بخواب


روحت شاد ریحانه جان آرام بخواب که مردم سرزمینت سالهاست در خواب زمستانی میباشند و قهرمانهایی همانند تو سالهاست که بدین شکل آمدند و رفتند !
باز جنایتی دیگر و بازهم تنها و فقط تأسف خوردن از ما ایرانیان!
دادستانی تهران روز شنبه اعلام کرد که ریحانه جباری، ‌زندانی محکوم به سقط کردن مرتضی عبدالعلی سربندی، مامور و یکی از جاکشین پیشین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، سحرگاه این روز، سوم آبان‌ماه، در زندان رجایی‌شهر کرج طبق احکام کثیف اسلام اعدام شده است.

۱۳۹۳ آبان ۲, جمعه

آیت‌ دوالله مصباح یزدی بازهم در حمایت از امر به معروف و نهی از منکر (اسید پاشی های اخیر)چیز زیادی خورد!!!!!


نخستین سخنان مصباح یزدی پس از رسانه ای شدن اسیدپاشیها:
خطرناک بودن امر به معروف، تکلیف را ساقط نمی‌کند!
-----------------------------------------
محمدتقی مصباح یزدی از روحانیان تندرو در نخستین اظهار نظرش درباره "امر به معروف و نهی از منکر" پس از رسانه ای شدن اسیدپاشی های سریالی علیه زنان در اصفهان، با تاکید براینکه "خطرناک بودن امر به معروف، تکلیف را فرد ساقط نمی‌کند"، گفت: "وقتی ما می دانیم که خدا از وضعیت حجاب برخی افراد راضی نیست و امام زمان دلش خون است باید برای خشنودی قلب حضرت کار کنیم."

لینک خبر:
http://iranwire.com/news/37/6810

آیا محمد رسول الله دیوانه بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟


امام علی صاحب اصلی ج...خونه یا حوض کوثر!!!!!


آیا شما به این چرندیات اعتقاد دارید؟؟؟؟؟؟؟
شيخ صدوق رحمه الله گويد:
اعتقاد ما درباره حوض آن است كه آن حق است،و پهناى آن به فاصله ميان أيله و صنعاء (1) است،و آن حوض پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است و در آن جامهايى به تعداد ستارگان آسمان قرار دارد،و سرپرست و مسئول آن در روز قيامت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است كه دوستانش را از آن سيراب و دشمنانش را از آن دور مى‏سازد،هر كه جرعه‏اى از آن بنوشد هيچ گاه تشنه نخواهد گشت (2) .

1ـابو ايوب انصارى گويد:
نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودم و از آن حضرت درباره حوض سؤال شد،
فرمود:اينك كه درباره حوض از من پرسيديد شما را از آن خبر دهم:حوض چيزى است كه خداوند از ميان پيامبران مرا بدان گرامى داشته است،عرض آن به فاصله ميان ايله و صنعاء است،دو نهر از آب در آن مى‏ريزد،آبش از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر،بسترش از مشك خوشبوست و سنگريزه‏هايش در و ياقوت است.پروردگارم شرط كرده است كه كسى به آن‏وارد نشود مگر آنان كه داراى نيتهايى درست و دلهايى پاكند،آنان كه در حال توانگرى و فراخ دستى حقوقى را كه بر عهده دارند مى‏پردازند و در حال نياز و تنگدستى حق قانونى خود را نمى‏گيرند،و پس از من تسليم وصى من خواهند بود.آن گاه وصى من غير شيعيان خود را از آن دور مى‏كند همان گونه كه آدمى شتر گر را از ميان شترهاى خود دور مى‏سازد. (3)

2ـعبد الله بن عباس گويد:
چون سوره كوثر بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد،على بن ابى طالب به آن حضرت گفت:اى رسول خدا،كوثر چيست؟
فرمود:نهرى است كه خداوند مرا بدان گرامى داشته است.
على گفت:اى رسول خدا،اين نهر شريفى است،آن را براى ما توصيف كن.
فرمود:آرى اى على،كوثر نهرى است كه در زير عرش خدا جارى مى‏شود،آبش از شير سفيدتر،از عسل شيرين‏تر و از كره نرم‏تر،سنگريزه‏هايش زبرجد و ياقوت و مرجان،گياههايش زعفران و خاكش مشك خوشبو،و اساس و بنيانش زير عرش خداست.
آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست بر پهلوى على امير مؤمنان عليه السلام زد و فرمود:اى على،اين نهر از آن من و تو و از آن دوستان تو پس از من است. (4)

3ـرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حديثى طولانى فرمود:
اى على،تو نخستين كسى هستى كه با من از زمين بيرون مى‏آيى‏[و تو نخستين كسى هستى كه با من برانگيخته مى‏شوى‏]،و تو نخستين كسى هستى كه با من از صراط مى‏گذرى،و پروردگار بزرگ من به عزت خود سوگند خورده كه كسى از گردنه صراط عبور نكند مگر آن كه سند ولايت تو و ولايت امامان از اولاد تو را همراه داشته باشد،و تو نخستين كسى هستى كه بر حوض من وارد مى‏شوى،دوستانت را از آن‏سيراب مى‏سازى و دشمنانت را از آن مى‏رانى،و تو يار و همراه منى آن گاه كه در مقام محمود (مقام شفاعت) بايستم،
ما درباره دوستانمان شفاعت مى‏كنيم و شفاعت ما درباره آنان پذيرفته مى‏شود.و تو نخستين كسى هستى كه داخل بهشت مى‏شوى در حالى كه پرچم مرا به دست دارى و آن لواى حمد است كه هفتاد شكاف دارد و هر شكافى پهناورتر از خورشيد و ماه است،و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى كه تنه‏اش در خانه تو و شاخه‏هايش در خانه شيعيان و دوستان توست . (5)

4ـابو الأسود دئلى از پدرش روايت كرده كه گفت:
از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود:به خدا سوگند كه با همين دو دست كوتاه خود دشمنانمان را از حوض رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دور مى‏سازم،و دوستانمان بدان در مى‏آيند. (6)

5ـو نيز فرمود:
من با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و خاندانم بر سر حوض قرار داريم،پس هر كه خواستار ماست بايد گفتار ما را بگيرد و مانند ما عمل كند،زيرا هر خاندانى برگزيده‏اى دارد و ما را نيز برگزيدگانى است،و ما را شفاعتى است و دوستان ما را نيز شفاعتى است،پس براى ديدار ما بر سر حوض با هم رقابت كنيد،كه ما دشمنانمان را از آن مى‏رانيم و دوستان و اولياى خود را از آن سيراب مى‏كنيم،هر كه جرعه‏اى از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد،دو نهر از بهشت در حوض ما سرازير مى‏شود،يكى از تسنيم و ديگرى از آب زلال و گوارا،بر لبه آن زعفران روييده و سنگريزه‏اش لؤلؤ است و آن كوثر نام دارد. (7)

6ـرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
اى على،تو برادر،وزير و صاحب لواى من دردنيا و آخرت و صاحب حوض من هستى،هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته،و هر كه تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. (8)

7ـعبد الرحمن بن قيس رحبى گويد:
با امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام بر در قصر (دار الاماره) نشسته بودم كه نور خورشيد آن حضرت را وادار كرد تا در سايه ديوار قصر پناه گيرد،همين كه برخاست تا داخل شود مردى از قبيله همدان دامن حضرتش را گرفت و گفت :اى امير مؤمنان،مرا حديثى جامع گو تا خداوند مرا بدان سودى رساند.فرمود:مگر درباره من حديث بسيارى وجود ندارد؟ (9) يا:مگر اين سودمندى در احاديث بسيارى نيست؟) گفت:چرا،ولى مرا حديثى گو كه خداوند بدان سودم رساند.

فرمود:دوستم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا فرمود كه:من و شيعيانم وارد حوض مى‏شويم و سيراب و روسپيد بيرون مى‏شويم،و دشمنانمان تشنه لب و روسياه وارد مى‏گردند .اين را داشته باش كه مشتى از خروار است،تو با همان كسى كه دوستش مى‏دارى خواهى بود و همان را كه به دست آورده‏اى خواهى داشت،اى برادر همدانى رهايم ساز.اين را فرمود و داخل قصر شد. (10)

8ـمردى از منافقان به حضرت رضا عليه السلام گفت:
برخى از شيعيان شما بى‏باكانه در كوچه و بازار شراب مى‏خورند!و ديگرى سر راه بر حضرت گرفت و گفت:برخى از شيعيان شما شراب مى‏خورند !
چهره حضرت از روى شرم عرق كرد،سپس فرمود:خداوند گرامى‏تر از آن است كه گرمى شراب را با دوستى ما خاندان در دل مؤمن جمع آورد،آن گاه لختى صبر كرده و فرمود:و اگر يكى از آنها بدين نكبت گرفتار شد و چنين كرد بى شك پروردگارى مهربان،پيامبرى‏دلسوز،اما� �ى شناسا بر سر حوض و سرورانى براى شفاعت ايستاده را براى خود خواهد يافت. (11)

9ـرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
پنج چيز درباره على به من داده شده كه از دنيا و هر چه در آن است نزد من بهتر است:
1ـاو در برابر خدا دور دارنده (يا:در برابر خدا به رو در افتاده) است تا خداوند از حساب آفريدگان فارغ شود.
2ـلواى حمد به دست اوست و از آدم گرفته به بعد همه در زير آن قرار دارند.
3ـاو بر سر حوض مى‏ايستد و هر كه را از امت من‏[به ولايت‏]بشناسد سيراب مى‏سازد.
4ـاوست كه‏[پس از مرگ‏]عورت مرا مى‏پوشاند و مرا به خداوند مى‏سپارد.
5ـمن هيچ بر او بيم ندارم كه بعد از ازدواج دامن بيالايد،و پس از ايمان به كفر گرايد. (12)

10ـاز على عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
تو نخستين كسى هستى كه به بهشت مى‏روى.گفتم:اى رسول خدا،پيش از شما به بهشت مى‏روم؟فرمود:آرى،زيرا تو در آخرت پرچمدار منى چنانكه در دنيا پرچمدار من هستى،و هميشه پرچمدار پيشاپيش حركت مى‏كند.سپس فرمود:اى على،گويى تو را مى‏بينم كه پرچم مرا كه لواى حمد است به دست دارى و داخل بهشت شده‏اى،و از آدم گرفته به بعد در زير آن قرار دارند. (13)

منابع:
1ـآيله شهرى است در ساحل بحر قلزم،و صنعاء نام دو جاست يكى در يمن و ديگرى در دمشق.بايد دانست كه اين تعبير براى نشان دادن بزرگى آن است نه اندازه دقيق آن.
2ـبحار الانوار 8/27 به نقل از رساله اعتقادات صدوق.
3ـبحار الانوار 8/ .28
4ـهمان/ .18
5ـبحار الانوار 39/ .211
6ـهمان/212.و نظير آن:همان/ .216
7ـتفسير صافى 5/ .301
8ـبحار الانوار 39/ .216
9ـبنا بر نسخه‏اى ديگر:مگر احاديث بسيارى در اختيار ندارى؟
10ـامالى شيخ طوسى 1/ .150
11ـعلم اليقين 2/ .603
12ـبحار الانوار 39/ .219
13ـهمان/217.و در ص 213 از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورده است كه:آدم و همه خلق خدا در روز قيامت در سايه پرچم من قرار دارند.
امام على بن ابى‏طالب(ع) ص 567
احمد رحمانى همدانى

۱۳۹۳ آبان ۱, پنجشنبه

حقیقتی تلخ و تکراری!!!



وقتی آخوندها آمدند،ما سرزمینمان را داشتیم و آنها فقط عبا، عمامه، نعلین، شپش و کتابهای خرافات مذهبی داشتند. بعد از ۳۵ سال حالا ما ملت ایران آن کتابهای خرافی مذهبی را داریم و آخوندها و مداح ها میلیاردها دلار ثروتهای ملی ما را در دست خود دارند!

باور کن حقیقته!!!!!!!!!!! چگونه «امام زمان» را تشخیص بدهیم !!!؟؟


بهترین شیوه برای تشخیص امام زمان آزمایش غایط است.

اگر در محل زندگی‌تان فردی ادعا نمود که امام زمان است، هیچ دلیلی وجود ندارد که بلافاصله تکذیبش کنید.

اسلام برای همه چیز و همه گونه سئوالی، راه حلی گذاشته.

فقط کافی است بر پایه احادیث معتبر اسلامی از اصول کافی مطابق با دستورالعمل زیر اقدام کنید:

1.چوبی مانند قاشق ژاپنی تهیه کنید.

2. چوب را را تا اندکی در ماتحتش فرو کنید.

3. سپس چوب را در اورده و آن را بو نمائید.

4. اگر بوی مُشک و عنبر داد، همانا شما امام زمان یافته‌اید و از آنجائیکه خوردن بول و غایط ایشان سبب دخول به بهشت است، نخست طلب غایط نمائید.
اگر غایطش نیامد با خوردن بول ایشان مقصود حاصل می‌گردد.

زیرا:

«ليس في بول الأئمه و غائطهم استخباث و لا نتن و لا قذارة، بل هما كالمسك الأذفر، بل من شرب بولهم و غائطهم و دمهم يحرم الله عليه النار و استوجب دخول الجنه «

ترجمه:

«در ادرار و مدفوع امامان نه پلیدی وجود دارد و نه گندی و چرکی، بلکه آن دو(ادرار و مدفوع) مانند مشک بسیار خوشبو هستند؛ اما هر کس که ادرار، مدفوع و خون آنان بنوشد الله آتش جهنم را بر او حرام می‌گرداند و دخول بهشت بر او واجب می‌شود.»

الأنوار الإلهية ، (رسالة في لبس السواد) ص: 201-202

5. در صورتیکه بوی مشک و عنبری را حس نکردید، بدانید که طرف قالتاق و کلاهبردار است و بوی پول و قدرت به مشامش خورده و ادعای امام زمانی دارد.

پس به روی مبارک خود نیاورده و نشان دهید که غرق بوی مشک و عنبر غایط وی شده اید و از وی بخواهید که برایتان غایط کند تا راه شما تا بهشت 4 بانده آسفالت گردد.

آنگاه که وی برایتان یک دیس پُر غایط کرد، نامردی نکرده و با اضافه کردن کمی مخلفات اعم از کچاپ، نمک و کمی آبلیمو، کل دیس را به خورد خودش بدهید !!

نوش جان …

———————————————–
در روایتی از امام صادق منقول است که شخصی از ایشان پرسید بزرگترین نشانه‌ی امام معصوم چیست و ما چگونه امام زمان خویش را از مدعیان دروغین امامت تمیز دهیم؟

ایشان فرمودند: اگر سائل از مردم عادی باشد بهترین شیوه غایط‌آزمائی می‌باشد؛

سائل پرسید:
منظور شما از غایط آزمائی چیست؟

ایشان فرمودند: از مدعی بخواهد که اندکی از غایط خویش را در حقیبه‌ای قرار دهند، اگر حقیبه بوی مشک داد به یقین صاحب آن غایط امام معصوم می‌باشند؛ زیرا الله تعالی اراده فرموده است که بوی غایط ما رائحه مشک و عنبر باشد.

(اصول کافی/کتاب الحجه/باب موالید الائمه)

——–
و نیز :
و همچنین بر طبق روایتی که علامه کلینی در اصول کافی (معتبرترین کتاب حدیث) نقل می‌کند، مدفوع ایشان بوی مُشک دارد:

زراره از امام باقر نقل می‌کند که فرمود، برای امام 10 نشانه باشد:

1- پاک و ختنه شده زاده گردد.

2- با کف دست بر زمین آید و صدای خویش را با ادای شهادتین (اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد الرسول الله) بلند نماید.

3- جُنب نشود(در خواب از او منی خارج نگردد).

4- چشمش می‌خوابد و دلش بیدار است.

5- خمیازه نمی‌کشد.

6- از پشت سر نیز مانند جلو می‌بیند.

7- مدفوعش بوی مُشک دارد.

8- زمین او را ببلعد و وکیل پنهان کردنش باشد.

9- اگر زره فرستاده‌ی الله(رسول الله) را بپوشد اندازه‌اش باشد؛ ولی اگر کس دیگری این زره را بپوشد خواه کوتاه قد و یا بلند قد، یک وجب از او بلندتر باشد.

10- اگر نمیرد محدث شود (تا زنده است دائما حدیث گو گردد).

(اصول کافی/کتاب الحجه/باب موالید الائمه)

۱۳۹۳ مهر ۲۹, سه‌شنبه

خبر خوش بالاخره آخوند مهدوی کنی یکی از مزاحمین بی وطن غیر ایرانی به درک واصل شد!


میگن چند ساعت پیش وقتی سقط شد در بین راه قبل از رسیدن به بهشت یه دل سیر با 72 حوری بهشتی جماعی کرده!!!
آخوند مهدوی کنی یکی از بی ناموس ترین ، وقیح ترین و درنده ترین وهر چه بد ترین های آخوندهای حکومتی ولایت فقیهی گرفتار آه وخشم مادران داغدار واقع گردید و به سوی امام کفن پاره شتافت و رهسپار دوزخ ابدی شد .
او که مرکز فساد ولانه جاسوسی را در کوی کن دایر کرده بودو به روایتی ریگان و یا مشاوران او در آنجا با شیخ سازشکار ملاقات داشته وبر سر گروگانها و انتخابات ریاست جمهوری درآمریکا به توافق هائی رسیدند،
امروز بعد از این که به کما میرود عزرائیل مهلت نداد و تعقیبش میکند و در بیمارستان جان از بدنش خارج میکند تا ملت ما یکی از مزاحمین را در گور بدنام بخاک بسپارند ..
امید آنکه عزرائیل راهش را در امتدا د خط ولی فقیه ادامه دهدو اینبار به سراغ بیت رهبری رفته و کله خر بزرگ را نیز دعوت به لبیک کند .
ما همگی رفتنی هستیم و از مردن کسی هم شادمان نیستیم ولی برخی مردن های مزاحمین آدم را خوشحال میکند زیرا بیگناهان و بیدفاعان خصوصا زنان و دختران میتوانند آزادانه به اولین حق و حقوق اولیه خودشان که همان انتخاب لباس و حق آزادی بیان و رفت و آمدهای شهری است برسند …
با آرزوی توفیق هر چه بیشتر حضرت عزرائیل در راه پیشبرد اهداف براندازی ملت ایران

۱۳۹۳ مهر ۲۸, دوشنبه

نقطه ضعف های قرآن در مورد ازدواج :


قرآن برای ازدواج، معيارهايی ظاهربينانه را مطرح میكند و قضاوت‌های يكسونگرانه‌اش به قشريتی عجيب می انجامد. در اينجا به سه نمونه اشاره مي‌كنيم:

1. آية 221 سورة بقره ميگويد:

و با زنان مشرك، تا ايمان نياورده‌اند، ازدواج نكنيد! كنيز باايمان از زن آزاد مشرك بهتر است؛ هر چند]زيبايي، ثروت يا موقعيت او[ شما را به شگفتي آورد و زنان خود را به ازدواج مردان مشرك، تا ايمان نياورده‌اند، درنياوريد! بردة با ايمان، از مرد آزاد مشرك بهتر است، هر چند]زيبايي، ثروت يا موقعيت او[ شما را به شگفتي درآورد…

البته اگر فقط زيبايي، ثروت و موقعيت زن يا مرد مشرك مطرح باشد، ازدواج مؤمن با مشرك به صلاح نيست (هر چند در چنين وضعي ازدواج مؤمن با مؤمن هم خلاف عقل است) اما اگر اخلاق، منش، شخصيت، صداقت، شجاعت، مهرباني، گذشت، عشق و محبت و… مطرح باشد، آنگاه آيا مي‌توان از ازدواج با مشركان صرفنظر كرد؟ اگر وجود چنين اوصافي در يك زن يا مرد مشرك، ما را به شگفتي درآورد، آيا باز هم ازدواج با آنها ممنوع خواهد بود؟ اصولاً چگونه مي‌توان بطور كلي حكم كرد كه مؤمن از مشرك بهتر است؟ بسياري از مشركان (مثلاً بعضي از بودايي‌هاي ژاپني و يا مسيحياني كه به دليل پرستش مسيح، از نظر قرآن مشرك محسوب مي‌شوند) انسان‌هايي شريف و مقيد به اصول اخلاقي مانند صداقت‌، امانتداري، احترام به حقوق ديگران، مهرباني، گذشت و… هستند و در قلبشان ذره‌‌اي كينه، حسادت، بدبيني و… وجود ندارد. از آن طرف بسياري از مؤمنان، افرادي بي‌اخلاق، خشن، حسود، خسيس، بي‌گذشت و بي‌شخصيت هستند. آنگاه آيا باز هم مي‌توان به راحتي گفت كه حتي چنان مشركاني از چنينمؤمنانيبدترند؟نگوييدمؤمن حقيقي محال است كه بي‌اخلاق، حسود و يا خسيس و… باشد. چون اولاً چنين سخني خلاف واقع است و ثانياً ايمان مراتب مختلفي دارد كه شايد مراتب بالاي آن با رذائل اخلاقي جمع نشود، اما مراتب پايين و متوسط آن عملاً و مصداقاً با اين رذائل قابل جمع بوده و هست؛ و هيچ قرينه‌اي وجود ندارد كه اثبات كند در آية مورد بحث اعلي درجة ايمان مورد نظر است، و ثالثاً از آنجا كه مصاديق چنينمؤمناني بسيار انگشت‌شمار و معدود هستند، تشريع چنين معياري (به صورت كلي) براي ازدواج خلاف حكمت و مصلحت است.

2. آية 25 سورة نساءمي‌گويد:

هر كسي از شما كه از نظر مالي ]ضعيف است و[ نمي‌تواند زنان ]آزاد[پاكدامن و با ايمان را به همسري گيرد، با دختران جوانسال با ايمان شما كه مالكشان هستيد ]ازدواج كند[… اين ]پيشنهاد ازدواج با كنيزان[ براي كسي از شماست كه از آلايش گناه بيم دارد؛ و صبر كردن، براي شما ]از ازدواج با كنيزان[ بهتر است، و خداوند آمرزندة مهربان است.

در اين آيه، عزت و شخصيت كنيز شديداً لگدمال شده است. مفهوم جملة اول آيه اين است كه مردان در انتخاب همسر، ابتدا بايد به سراغ زنان آزاد بروند نه كنيزان، و اين تبعيضي غيرمنطقي، و تحقيري نابخشودني در حق كنيزان است. اگر قرآن در ادعاي خود مبني بر اينكه: انّاكرمكمعنداللهاتقيكم (بهترين و بزرگوارترين شما در نزد خداوند، باتقواترين شماست) صادق است، چرا بين زن آزاد و مؤمن با كنيز مؤمن فرق مي‌گذارد و اولويت را به زن آزاد مي‌دهد؟ چرا توصيه نمي‌كند كه به كنيز بودن يا آزاد بودن زن توجه نكنيد و به جاي آن ببينيد كداميك ايمان و تقواي بيشتر و اخلاق بهتري دارند و اگر ديديد كه ايمان و تقواي يك كنيز از ايمان و تقواي زني آزاد بيشتر است، با همان كنيز ازدواج كنيد؟ از طرفي مگر كنيز، حق مهريه و نفقه و مسكن و… ندارد كه قرآن مي‌گويد:اگر از نظر مالي ضعيف بوديد و نتواستيد با زنان آزاد ازدواج كنيد، با كنيز ازدواج كنيد؟ آيا اين تحقيري ديگر در حق كنيزان نيست؟ اما اي كاش كار به همين جا ختم مي‌شد. جملة آخر آيه به مردان فقير توصيه مي‌كند كه اگر مي‌توانيد خود را از آلايش گناه حفظ كنيد، بهتر است مجرد بمانيد، چون مجرد ماندن (و در آتش شهوت سوختن) بهتر از ازدواج با كنيز است!؟ و اين يعني تير خلاص زدن به حرمت و شخصيت كنيز. آيا مي‌توان باور كرد كه خداي دانا و عادل و حكيم از طرفي شعار «اناكرمكمعنداللهاتقيكم» دهد و از طرفي ديگرچنين سخناني بگويد؟ در آية 221 سورة بقره (كه در نمونة قبلي مورد نقد قرار گرفت) نيز‌، شخصيت و حرمت كنيزان پايمال شده است. در ابتداي اين آيه ازدواج مردان مؤمن با زنان مشرك مورد نهي قرارگرفته و اين به معناي عدم لياقت و شايستگي زنان مشرك و مستلزم نوعي تحقير است. آنگاه براي اينكه اوج بد بودن و بي‌لياقتي زنان مشرك مورد تأكيد و تصريح واقع شود، گفته مي‌شود: «كنيز با ايمان از زن آزاد مشرك بهتر است.»؟!

3. از نظر قرآن، مرد مي‌تواند در يك زمان، دو يا سه و يا چهار همسر داشته باشد، به شرطي كه بتواند عدالت را بين همسران خود رعايت كند. آية 3 سورة نساءمي‌گويد:

و اگر در اجراي عدالت بين دختران يتيم بيمناكيد، هر چه از زنان ]ديگر[ كه شما را پسند افتاد، دو دو، سه‌سه، چهارچهار به زني گيريد. پس اگر بيم داريد كه نتوانيد به عدالت رفتار كنيد، به يك ]زن[ يا به آنچه از كنيزان مالك شده‌ايد ]اكتفا كنيد[…

اما آية 129 همين سوره ]نساء[مي‌گويد:

و شما هرگز نمي‌توانيد عدالت را ميان زنانتان اجرا كنيد، هر چند]بر اين كار[ حريص باشيد…

بسيار خوب اگرچنين است و مرد در صورت داشتن چند زن، هرگز نمي‌تواند عدالت را ميان آنها برقرار كند و با آنها رفتاري غير تبعيض‌آميز داشته باشد، پس چرا داشتن چند زن در يك زمان، تحريم نشده است؟ آيا اين دو آيه با هم تناقض ندارند؟ مفسران قرآن براي حل تناقض گفته‌اند كه واژة «عدالت» در اين دو آيه، به دو معناي مختلف بكار رفته است. در اولي (آية 3) از عدالت ظاهري سخن رفته است و در دومي (آية 129) از عدالت باطني و قلبي. رعايت عدالت در حد ظواهر امكان‌پذير است. يعني مرد اگر واقعاً بخواهد و همت كند، مي‌تواند به همة همسران خود هر ماه به يك اندازه خرجي (نفقه) بدهد، براي همه بطور يكسان مسكن و لباس و غذا تهيه كند. طبق نوبت به خانه آنها برود و… اما رعايت عدالت قلبي و باطني يعني علاقه و محبت قلبي يكسان داشتن نسبت به همة همسران محال است و آية 129 سورة نساء به همين مطلب اشاره مي‌كند. با قبول اين توجيه، به اينجا مي‌رسيم كه از نظر قرآن كافي است مرد بتواند در ميان زنان خود، عدالت را در حد ظواهر رعايت كند تا مجاز به گرفتن چند زن (در يك زمان) باشد. اما در اينجا نكات مهمي ناديده گرفته شده است كه به مواردي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1 ـ3. از نظر قرآن، گويي مهمترين و اصلي‌ترين مسئله در موضوع چند همسري، توانايي يا عدم توانايي مرد در اجراي عدالت بين همسران (آن هم فقط در حد ظواهر) است، و اين يعني ناديده گرفتن شخصيت و احترام زن و احساسات و عواطف طبيعي و غير قابل اجتناب زنانه. به عبارت ديگر قرآن در اينجا فقط بعد مادي و جسماني وجود زن را مورد توجه قرار داده و بافت روحي ـ رواني و احساسات و عواطف طبيعي او را ناديده انگاشته و فكر و انديشه و شخصيت اجتماعي زن را به هيچ گرفته است. در عصر حاضر حتي زنان مسلمان و مؤمن در اعماق قلب خود اين را توهين به شخصيت زن مي‌دانند. از نظر آنها مسئلة اصلي، توانايي يا عدم توانايي مرد در اجراي عدالت ميان همسران خود نيست، بلكه نفس چند همسري مرد برايشان آزاردهنده و غير قابل پذيرش است. زيرا خلقت ويژة زن بگونه‌اي است كه طبيعتاً چشم ديدن هوو را ـ خصوصاً اگر جوان‌تر و زيباتر باشد ـ ندارد و اگر بداند كه شوهرش زن يا زنان ديگري دارد، هر چندممکن است بنا به علل و دلايلي مجبور به پذيرش اين وضعيت باشد و دم بر نياورد، اما بدون شک آرامش روحي ـ رواني او به هم مي‌خورد[1] و حتي اگر مرد بتواند علاوه بر عدالت سطحي و ظاهري، عدالت حقيقي و باطني را نيز بطور كامل بين همسران خود رعايت كند، باز هم مشكلي حل نمي‌شود، چه رسد به اينكه:

2 _3.نگاهي واقع‌بينانه به مسئله، آشكار مي‌كند كه عدالت (در رفتار با همسران) حتي در مفهوم‌ سطحي و ظاهري خود آنقدر پيچيده و عميق و پرلايه است كه هرگز بطور دقيق و مشخص قابل تعريف نيست و لذا نوبت به اجراي آن در عمل نمي‌رسد. به عبارت ديگر پس از مشكلي كه در بالا آمد، مهمترين مسئله، ارائه تعريفي واقع‌بينانه، دقيق و مشخص از عدالتي است كه مرد بايد در ميان همسرانش اجرا كند. توجه كنيد كه تعاريف كلي، مبهم و ايهام‌آلود كه قابل تفسيرهاي متعدد باشد، نه تنها مشكلي را حل نمي‌كند، بلكه زمينه را براي سوء استفاده مرد فراهم مي‌آورد. متأسفانه قرآن نه تنها تعريفي دقيق و عيني و كاربردي از همان عدالت سطحي و ظاهري كه مرد بايد ميان همسرانش اجرا كند، ارائه نداده، بلكه حتي اشاره‌اي كلي و اجمالي هم به اين مسئله نكرده و با اين كار، تعريف و نحوة اجراي عدالت را عملاً به خود مردها سپرده است. اما در جايي كه رابطة دوطرفة بين زن و مرد مطرح است، چرا بايد عدالت را مرد ـ كه فقط يك طرف دعواست ـ تعريف كند؟ اين مثل آن است كه پادشاهيبگويد من «عادل» هستم، اما «عدالت» را خودم تعريف مي‌كنم! فراموش نكنيد كه از نظر قرآن: «الرجالقوامونعلي‌النساء»، يعني: «مردان، سرپرست زنان محسوب مي‌شوند و نسبت به آنها سلطه دارند.» حال اگر قرار باشد كه در اعمال سلطه و ولايت، عادل باشند ولي عدالت را نيز خودشان تعريف كنند، معلوم است كه محصول آن جز مردسالاري مستبدانه و پايمال شدن حقوق و شخصيت زنان نخواهد بود. البته اگر تعريف عدالت را به زنها بسپاريم، باز هم مشكلي حل نمي‌شود. زيرا زنها نيز با شخصيتهاي روحي و رواني مختلف و افكار و انديشه‌هاي متفاوت و گرايش‌هاي ديني، سياسي و اجتماعي گوناگون و گاه متضاد، تعاريف مختلف و متناقضي از عدالت ارائه خواهند داد. به عبارت ديگر، نحوه‌اي از رفتار مرد با همسران خود، ممكن است از نظر يكي از آنها عدالت و از نظر ديگري ظلم محسوب شود. بنابراين در اينجا با مشكل لاينحلي روبرو هستيم و بهتر است چند همسري را از اساس باطل اعلام کنيم.

3 ـ3. حتي اگر تعريف دقيق و مشخصي از عدالت مورد نظر داشته باشيم، باز هم با مشكل ديگري روبرو مي‌شويم و آن اينكه زندگي آدميان ـ به ويژه در عصر حاضر ـ بسيار پيچيده و ذوابعاد است و دخالت هزاران عامل ناشناخته، ناخواسته و غير ارادي، و وقوع حوادث خرد و درشت غير قابل پيش‌بيني و قرار گرفتن مرد در موقعيتهاي دشوار و متفاوت ـ كه بطور طبيعي باعث بازتاب‌هاي رفتاري متفاوت در او مي‌شود ـ اجراي عدالت در ميان همسران را ناممكن مي‌سازد. مرد مي‌خواهد طبق برنامه و با نظمي خاص عمل كند تا به اصطلاح، عدالت رعايت شود، اما ـ حداقل بسياري از اوقات ـ نمي‌تواند، چون فقط ارادة‌ او نيست كه جريان امور را به پيش مي‌برد. به عنوان مثال، پيدايش ميل جنسي در مرد (و زن) براي نزديكي، تابع هيچ نظم و قاعده‌اي نيست و ارادة انسان نيز در آن دخالت چنداني ندارد و همين واقعيت، مانع اجراي عدالت جنسي در بين همسران مي‌شود. تقريباً در همة مسائل ديگرزندگي نيز داستان از همين قرار است. مرد حتي اگر بخواهد با همسران خود، رفتاري يكسان و عادلانه داشته باشد، باز هم در بسياري از موارد نمي‌تواند و همين امر موجبات آزردگي خاطر همسرانش را فراهم مي‌سازد. كار وقتي سخت‌تر مي‌شود كه يكي از همسران، جوان‌تر و زيباتر از بقيه باشد. مرد بايد مانع از آن شود كه اين امر در رفتارهاي ظاهري او تأثيري ـ كه موجب تبعيض ميان همسران شود ـ بگذارد. بعيد مي‌دانم چنين رويايي به حقيقت پيوستني باشد. حتي پيامبر اسلام نيز نتوانست به اين رؤيا دست يابد.[2]

4 . يك بار ديگر به اين جملة قرآني دقت كنيد: «اگر نمي‌توانيد عدالت را بين همسران خود رعايت كنيد، به يك همسر قانع باشيد]و همسران متعدد اختيار نكنيد[». سؤال اين است كه آيا من قبل از ازدواج با همسران ديگر، مي‌توانم با قطع و يقين بفهمم كه قادر به اجراي عدالت بين همسران خود هستم يا نه؟ پاسخ مسلماً منفي است. ممكن است من به دليل اعتماد به نفسي كه دارم، گمان كنم كه در صورت داشتن چند همسر، مي‌توانم بين آنها عادلانه رفتار كنم. ولي پس از ازدواج معلوم شود كه از انجام اين كار عاجزم. حال چه كسي بايد پاسخگوي ضررها و آسيب‌هايي باشد كه در اين ميان به زنان وارد مي‌شود؟ چرا قرآن ازدواج‌هاي متعدد مرد (در زمان واحد) را مجاز دانسته و براي آن شرطي گذاشته كه وجود يا عدم وجود آن در مرد، تنها بعد از ازدواج معلوم مي‌شود؟ از اينها گذشته قرآن نگفته است كه اگر بعد از ازدواج‌هاي متعدد، معلوم شد كه مرد نمي‌تواند عدالت را بين همسران خود اجرا كند، تكليف چيست. آيا اين، سهل‌انگاري در تأمين حقوق انساني زنان نيست؟

[1]. انکارنمي‌کنم که اين مدعا در مواردي استثنائي صدق نمي‌کند، اما اين موارد، بسيار معدود و کاملا استثنائي است و بنابراين مشکلي را حل نمي‌کند.فراموشنکنيم که در تشريع يک قانون بايد اکثريت مطلق را مبنا قرار داد، نه اقليت محض را.

۱۳۹۳ مهر ۲۷, یکشنبه

از فضایل و کرامات امام هادی !!!!!




یکی از فرزندان خلیفه، ولیمه ای بر پا کرد و مردم را بدان فرا خواند. امام هادی (ع) نیز جزو میهمانان بود. ما وارد مجلس شدیم و همین که او را دیدیم به احترام آن حضرت زبان در کام کشیدیم و سکوت کردیم. جوانی در مجلس حضور داشت که حرمت ایشان را رعایت نمی کرد و می گفت و می خندید. حضرت به او رو کرد و فرمود : ای جوان دهان را از خنده پر می کنی و از یاد خدا غفلت می ورزی با اینکه سه روز دیگر در جلگه اهل قبوری؟ گفتیم : این خود دلیلی است (بر امامت حضرت) تا ببینیم چه شود جوان از بگو بخند دست گشید و مودب نشست . غذا خوردیم و خارج شدیم. فردا جوان مریض شد ، و روز شوم ، در آغاز روز مرد و در پایان روز به خاک سپرده شد. 1- بحار الانوار ، ج 50 ، ص 183 هدایتگران راه نور ، زندگینامه چهارده معصوم – آیت الله سید محمد تقی مدرسی ( جلد دوم) برگ 372

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

لطفا سعی نکنید به اسلام رنگ متالیک بزنید و برایش رژ لب بکشید!



مسلمانان وقتی آیات زشت و غیر انسانی تازينامه را در مورد کشتار و رفتار زشت با مشرکان و کافران ميشنوند دوباره خود پیامبر ميشوند و منظور جدیدی برای خداوند قاسم الجبارین ميسازند!

1 – معناى لغوى كفر و مصاديق آن

از آن‏جا كه فقيهان شيعى در رساله‏هاى عمليه خويش از كافر به عنوان يكى از نجاسات نام‏برده و اهل كتاب و مشركان مشمول اين عنوان هستند، لذا آشنايى با مفهوم عنوان كفر و كافر، به‏ويژه در فرهنگ وقاموس تازينامه و حديث از بايسته‏هاى آغازين تحقيق است تا حدود و مرزهاى موضوع واقعى كتاب مشخص‏تر گردد:
واژه كفر از نظر لغت‏شناسان عرب يك معناى كلى دارد و آن پوشاندن است. معانى ديگر اين واژه، مصداق‏هايى از همين معناى كلى مى‏باشند، از قبيل:
1 – كفر در برابر ايمان كه به معناى پوشاندن و انكار حقايقى، از قبيل خدا، قيامت، نبوت پيامبران، آيات نازل شده بر پيامبران و … است .
2 – كفران نعمت دربرابر شكر نعمت، كه به معناى ناديده گرفتن نعمت است.
3 – كافر به معناى شب، كه پرده سياه وظلمت را برهمه اشيا مى‏افكند.
4 – كفر به معناى كشاورزى، و كافر؛ يعنى كشاورز، كه بذر را در زمين پنهان مى‏كند.
5 – كفر به معناى پوشيدن زره جنگى كه سربازان بدن خويش را با آن مى‏پوشانند.
بسيارى از لغت شناسان بزرگ عرب اين معانى را مصاديقى از همان معناى كلى دانسته‏اند، از قبيل راغب در ?مفردات?(1)، ابن فارسى در ?معجم مقاييس اللغة?،(2) ابن‏منظور در ?لسان‏العرب?،(3) جوهرى در صحاح اللغة،(4) زبيدى در ?تاج العروس?(5) و طريحى در ?مجمع البحرين?.(6)

2 – معانى نُه‏گانه كفر در تازينامه

اين واژه كه بيش از پانصد بار به شكل‏ها و صيغه هاى گوناگون در تازينامه كريم به كار رفته، با توجه به اشتقاق از معناى كلى لغوى آن در نه معنا استعمال شده است؛ به تعبير ديگر مى‏توان همه موارد استعمال آن را در تازينامه در نه معنا دسته‏بندى كرد:

1 – انكار اصول دين
اين نوع كفر ويژه ملحدان، زنادقه و ماديون است كه به طور كلى منكرِ ماوراى ماده‏اند.
نمونه آياتى كه كفر در آن‏ها بدين معناست، عبارت است از:
– ?كيف تكفرون باللَّه و كنتم امواتاً فاحياكم …?؛(7)
– ?و مامنعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم كفروا باللَّه…?؛(8)
– ?ان الذين يكفرون باللَّه و رسله…?؛(9)
– ?اولئك الذين كفروا بايات ربهم ولقائه ?؛(10)
– ?… و من يكفر باللَّه و ملائكته و كتبه و رسله واليوم الآخر فقد ضلّ ضلالا بعيداً?.(11)

2 – انكار توحيد و يگانگى خدا
كفر در اين معنا، معادل ?شرك? است و شامل همه مشركان، اعم از ثنويه، قائلان به تثليث، بت‏پرستان و نيز فرقه‏هاى مشرك از بين اهل كتاب نيز مى‏باشد. نمونه آيات:
– ?لقد كفرالذين قالوا انّ اللَّه ثالث ثلثة…?؛(12)
– ?لقد كفر الذين قالوا انّ اللَّه هو المسيح ابن مريم …?.(13)

3 – انكار رسالت حضرت محمد(ص)
اين نوع از كفر شامل همه مردم – غير از مسلمان – حتى پيروان ديگر اديان آسمانى نيز مى‏شود، كه در آياتى چند مطرح شده است، از جمله:
– ?ويقول الذين كفروا لست مرسلاً?؛(14)
?مايودّ الذين كفروا من اهل الكتاب و لاالمشركين ان ينزّل عليكم من خير من ربكم …?.(15)

4 – انكار طاغوت
چنين كفرى پسنديده و بر هر مؤمنى بايسته است؛ زيرا لازمه اعتقاد به خداوند -تبارك‏وتعالى- كفر ورزيدن به ديگر خدايان و شركاى ادعايى و طاغوت‏هاست؛ چنان كه ?لااله? ركن مقدم بر ?الّا اللَّه? است؛ به عنوان نمونه:
– ?فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن باللَّه فقد استمسك بالعروة الوثقى‏…?.(16)

5 – كفران نعمت
كفر بدين معنا در برابر ?شكر? و به مفهوم ناسپاسى و به كارگيرى نعمت درمسير ناخشنودى خداوند و ولىّ نعمت است. نمونه آيات:
– ?و اذتأذّن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم انّ عذابى لشديد?؛(17)
– ?هذا من فضل ربّى ليبلونى ءَاشكر ام اكفر…?؛(18)
– ?فاذكرونى اذكركم واشكروا لى ولاتكفرون?؛(19)
– ?فكفرت بانعم اللَّه فأَذاقها اللَّه لباس الجوع?.(20)

6 – ترك فرايض و وظايف دينى
تازينامه كريم در برخى موارد، ترك واجب و دستورهاى دينى، از قبيل حجّ را كفر ناميده‏است، مانند:
– ?وللّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان اللَّه غنى عن العالمين?.(21)

7 – ارتكاب معصيت
تازينامه كريم در چندين مورد، اقدام به محرمات و معاصى را كفر خوانده است، مانند جادوگرى شياطين در زمان حضرت سليمان كه منجر به جدايى زن و شوهر از يك‏ديگر مى‏شد، هم چنين جنايات و جرايم بنى اسرائيل، مثل كشتار و آواره كردن مردم بى‏گناه، اخّاذى و امثال آن.
– ?واتّبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان و ما كفر سليمان ولكن الشياطين كفروا يعلّمون الناس السحر…?؛(22)
– ?ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسكم و تخرجون فريقاً منكم من ديارهم تظاهرون عليهم بالإثم والعدوان و ان يأتوكم أسارى‏ تفادوهم و هو محرم عليكم اخراجهم افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض …?.(23)

8 – بيزارى و برائت
تازينامه كريم در چند مورد واژه كفر را به معناى بيزارى به كار برده است، از آن جمله:
– ?ثم يوم القيمة يكفر بعضكم ببعض ويلعن بعضكم بعضاً و مأويكم النار و مالكم من ناصرين?؛(24)
– ?قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انّا بُراؤا منكم ومماتعبدون من دون اللَّه كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابداً حتى‏ تؤمنوا باللَّه وحده…?؛(25)
– ?و قال الشيطان لما قضى الامر ان اللَّه وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم … انى كفرتُ بما اشركتمون من قبل …?.(26)

9 – كشاورزى
تازينامه كريم در يك مورد كفر را به معناى كشت و پنهان كردن بذر در زير خاك به كار برده و بر كشاورزان نام ?كُفّار? اطلاق كرده‏است:
– ?اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال والاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرّاً?.(27)

در پرتو كلام معصوم(ع)
استعمال كلمه كفر در تازينامه كريم ممكن است براى عده‏اى سبب اين ابهام شود كه چرا اين معانى يكسان و سازگار نيستند؟ امام صادق (ع) پاسخ اين سؤال را به صورت تحليلى و تقسيم انواع معانى متعدد كفر براى يكى از راويان بيان داشته و اين شيوه دسته‏بندى آيات و اطلاقات گوناگون را به مسلمانان تعليم داده است. حضرت در اين حديث شريف اكثر معانى ذكر شده را در پنج گروه دسته بندى كرده كه شايسته است آن را به عنوان سند و شاهدى بر تقسيمات معانى كفر و نيز درسى از آن پيشواى بزرگوار نقل كنيم:
زبيرى مى‏گويد به امام صادق (ع) عرض كردم: معانى كفر در تازينامه را بيان فرماييد!
حضرت فرمود: واژه كفر در كتاب الله به پنج معنا استعمال شده است:
1 – كفر جحود به معناى انكار ربوبيت خداوند و گفته كسانى است كه مى‏گويند نه خدايى است و نه بهشتى و نه جهنمى. اين عقيده دو گروه از زنادقه است كه ادعا مى‏كنند هيچ عاملى جز روزگار، ما را فانى نمى كند. آنان اين دين را بدون تحقيق، با اندك خوشايندى براى خويش برگزيده‏اند، چنان كه خداوند مى‏فرمايد: ?آنان فقط تابع گمان خويش هستند.? و درباره آن‏ها مى‏فرمايد: ?آنان كه كافر شدند – چه آنان را انذار كنى يا نه – ايمان نخواهند آورد.?؛ يعنى يگانه‏پرست نخواهند شد.

2 – معناى ديگر، انكار آگاهانه است. چنين كسى حقانيت چيزى را كه برايش اثبات شده،انكار مى‏كند، چنان كه خداوند مى‏فرمايد: ?آنان درحالى كه يقين به آن داشتند، ظالمانه و برترى‏جويانه انكارش كردند?.

3 – كفران نعمت، چنان كه خداوند سخن حضرت سليمان را نقل مى‏كند كه: ?اين تفضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه شكر خواهم كرد يا كفران خواهم ورزيد. هر كسى شكر نمود، براى خودش شكر كرده و هر كس كفران بورزد، پس خداى من بى‏نياز و بخشنده است.? و فرمود: ?اگر شكر كنيد افزونتان خواهم كرد و اگر كفران ورزيد، همانا عذاب من سخت است.? و فرموده است: ?پس به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم و شكر مرا به جاى آريد و كفران من نورزيد?.

4 – ترك آن‏چه را كه خداوند بدان امر كرده است، چنان كه فرموده است: ?آن‏گاه كه از شما پيمان گرفتيم كه خون خويش را مريزيد و يك‏ديگر را از ديارتان بيرون نكنيد، شما اقرار كرديد و شهادت داديد، سپس اكنون خويشتن را مى‏كشيد و گروهى از خودتان را از ديارشان اخراج مى‏كنيد و برآنان با گناه و تجاوز غلبه مى‏كنيد و اگر خويش را اسير شما كنند، فديه مى گيريد و حال آن‏كه اخراج آنان بر شما حرام بوده است. آيا به برخى از كتاب خدا ايمان مى‏آوريد و به برخى ديگر كفر مى‏ورزيد؟ پس مجازات آن دسته از شما كه اين‏گونه عمل كنند، چيست؟?
خداوند به موجب ترك دستور الهى نسبت كفر به آن‏ها داده است، و گرچه نسبت ايمان هم به آنان داده است، اما ايمان را از آن‏ها نپذيرفته، هيچ سودى برايشان نزد خدا ندارد.

?پس مجازات اين گروه از شما كه چنين كنند چيست، غير از خوارى در زندگى دنيا؟ و در روز قيامت به سوى سخت ترين عذاب رانده مى‏شوند و خداوند از كردار شما غافل نيست?.
5 – برائت و بيزارى، چنان كه خداوند سخن حضرت ابراهيم را نقل مى‏كند كه به گمراهان امتش گفت : ?ما از شما بيزاريم و بين ما و شما دشمنى و بغض هميشگى است، تا وقتى كه شما ايمان به خداى يگانه آوريد.? و چنان‏كه خداوند بيزارى ابليس را از دوستانش ( برخى از آدميان) نقل مى‏كند كه: ?من از شرك ورزيدن سابقتان نسبت به خودم بيزارى مى‏جويم.? و فرمود: ?شما غير از خدا بت‏هايى را اتخاذ كرديد كه فقط به خاطر علاقه‏هاى دنيوى است، اما روز قيامت هر گروه از شما از ديگرى بيزارى خواهد جست و او را لعن خواهد كرد?.(28)
در پايان ياد آور مى‏شود كه دقت در حدود و مرزهاى هريك از معانى ذكر شده، لازم است؛ زيرا ممكن است گروهى از افراد مشمول كفر و كافر به بعضى از معانى باشند و مشمول كفر به معانى ديگر نباشند. بايد دقت داشت كه احكام و قوانين ويژه هر معنا، به مشمولان همان معنا اختصاص دارد و نبايد به منسوبان به كفر در معانى ديگر، سرايت داده شود؛ مثلاً يهود ونصارا كافر به معناى سوم هستند، اما كافر به معناى اول نيستند. بايد دقت شودكه آيات مربوط به كافران به معناى اول، بر اهل كتاب تطبيق نشود. ديگر معانى ذكر شده نيز چنين‏اند.

3 – معانى پنج‏گانه كفر در احاديث

كفر در اصطلاح تازينامه و حديث چندان تفاوتى با يك‏ديگر ندارد؛ زيرا پيامبر اكرم(ص) وائمه اطهار (ع) مترجمان وحى خدا و شارحان تازينامه‏اند. بر اين اساس، مى‏توانيم مجموعه معانى واژه ?كفر? را كه دراحاديث كتاب شريف بحار الانوار دربيش از پنج هزار مورد، با شكل‏ها وصيغه‏هاى گوناگون به كار گرفته شده، در پنج گروه دسته بندى كنيم:

1 – انكار يگانگى خداوند يا برخى صفات او، يا شك در آن‏ها
اين نوع كفر شامل همه ملحدان، ماترياليست‏ها، مشركان، بت‏پرستان ولاادريون مى‏شود.
نمونه‏اى از اين روايات :
– ?من قال بالتشبيه و الجبر، فهو كافر?؛(29)
– ?الإرتياب هوالكفر?؛(30)
– ?فان هولاء ائمة الكفر?.(31)

2 – انكار نبوت عامه يا خاصه
اين نوع كفر شامل همه منكران كتب آسمانى و نيز منكران تازينامه، مانند يهوديان و مسيحيان مى‏شود.
نمونه احاديث :
– ?من ردّ كتاب اللَّه، فهو كافر?؛(32)
– ?قلت: من الكفار؟ قال : الكافر بجدّى رسول اللَّه?.(33)

3 – انكار معاد يا برخى از خصوصيات آن
در برخى احاديث منكران برخى خصوصيات و مسائل فرعى معاد، مانند معتقدان به تناسخ نيز كافر شمرده شده‏اند، مانند اين حديث كه ?من قال بالتناسخ فهو كافر?.(34)

4 – انكار امامت
بخشى از روايات مشتمل بر واژه كفر، درباره منكران امامت على ابن – ابى‏طالب(ع) يا همه امامان معصوم (ع) و حتى منكران امامت برخى از آنان است؛ زيرا اگر معناى لغوى كفر، پوشاندن است، قهراً پوشاندن يكى از حقايق مهم دين؛ يعنى امامت و رهبرى الهى دوازده امام معصوم (ع) تا قيامت، مصداق كفر است. البته پيش‏تر نيز يادآورى كرديم كه اين معانى گوناگون يك‏سان نيستند و نبايد همه مصاديق كافر را در يك رتبه و درجه داشت.
اين نوع احاديث، هر گونه انحراف از مسير امامت دوازده امام (ع) را كفر شمرده‏اند، از قبيل منازعه با على (ع) در امر خلافت، دشمنى با او، ردّ كردن حكم، سخن و ولايت ايشان، ردّ و انكار امامت و ولايت همه ائمه(ع)، نشناختن امام زمان(ع) ، شك در امامت حضرت على (ع)، شك در كفر ستم‏گران نسبت به على(ع) ،تقدم و تأخر نسبت به موضع‏گيرى‏ها و عمل‏كرد على (ع) و توقف در امامت هر يك از امامان.

5 – ارتكاب معصيت
بيش‏تر احاديثى كه واژه كفر در آن‏ها به كار رفته، به انواع گناهان، به ويژه به گناهان كبيره مربوط است. اين نوع كفر، بسيارى از مسلمانان را شامل مى‏شود، اما روشن است كه اين درجه از كفر با كفر به معانى قبل تفاوت زيادى دارد. احاديث پيامبر اكرم (ص) و امامان معصوم(ع) گناهان فراوانى را در حكم كفر دانسته‏اند؛ از جمله: جرأت بر ارتكاب گناهان كبيره، بدعت گذارى، لواط، ترك نماز، تقيه و حج، شراب‏خوارى ، جادوگرى، ناسپاسى در برابر مادر، پناه‏دادن به بدعت گذار، سبك شمردن حدود الهى ، نسبت‏دادن كفر به مسلمان، دوستى ورزيدن با كفار و امثال آن‏ها. نمونه احاديث :
– ?من اجترء على ارتكاب الكبائر، فهو كافر?؛(35)
– ?قلت لابى عبداللَّه: عن ما ادنى مايكون به العبد كافراً؟ قال: ان يبتدع شيئاً، فيتولى عليه ويبرأ ممّن خالفه ?؛(36)
– ?من اوى محدثاً فهو كافر?؛(37)
– ?اللواط مادون الدبر، والدبر هو الكفر?؛(38)
– ?الصلوة مفرقة بين المسلم و الكافر?؛(39)
– ?تارك التقية كافر?؛(40)
– ?تارك الحج – و هو يستطيع – كافر?؛(41)
– ?شارب الخمر كافر?؛(42)
– ?الساحر كافر?؛(43)
– ?فانّ كفر النعمة من الام كفر?؛(44)
– ?المتخفّ بالحد…كافر?؛(45)
– ?اذا قال لاخيه كافر…كفراحدهما?؛(46)
– ?من اخى‏ كافراً… كان كافراً?؛(47)

4 – معانى پنج‏گانه كفر و كافر در اصطلاح فقه شيعه

فقيهان شيعه به پيروى از تازينامه و احاديث پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع)، واژه كفر را در پنج معنا به كار برده و در مجموع، پنج گروه – با توجه به اختلاف فتاوا – در اصطلاح فقه و كلمات فقها كافر شمرده شده‏اند:
1 – منكران خداوند يا ماديون؛
2 – مشركان؛
3 – پيروان ديگر اديان آسمانى، مثل اهل كتاب (يهوديان، مسيحيان و زردشتيان)؛
4 – منكران ضروريات دين با آگاهى از ضرورى بودن آن، حتى خوارج ، ناصبيان و برخى از غلاة؛
5 – منكران امامت.
فقيهان شيعه در كافر بودن سه گروه اول اتفاق نظر دارند، اما نظر آن‏ها درباره گروه چهارم مختلف است؛ زيرا برخى از فقيهان، همه دسته‏هاى نامبرده درآن گروه را كافر و نجس مى‏دانند و برخى ديگر گرچه همه آن‏ها را نجس مى‏دانند، برخى را كافر نمى‏دانند، هم چنان كه گروهى نجاست آن‏ها را هم منكرند.
درباره گروه پنجم هم هر چند تقريباً همه فقهاى شيعه منكران امامت را كافر ندانسته‏اند، تعداد اندكى از آن‏ها، دسته پنجم را كافر به معناى منكر حقيقت امامت شمرده‏اند.
لازم است بر اين نكته تاكيد شود كه گرچه شمار اندكى از علماى شيعه عنوان كافر به معناى خاص نوع پنجم را بر غير امامى اطلاق كرده‏اند، اين استعمال در اصطلاح علم فقه تأثيرى نگذاشته و واژه كافر در اصطلاح فقه و فقهاى شيعه در چهار معناى اوّل منحصر است، و هر جا سخن از كافر و احكام كافر است، مقصود همان گروه‏هاى چهارگانه است.

1 – راغب اصفهانى، المفردات فى غريب التازينامه ، ص 433: ?الكفر فى اللغة ستر الشئ، و وصف الليل بالكافر لستره الاشخاص ، والزراعة لستره البذر فى الارض … و كفران النعمة لسترها بترك اداء شكرها، واعظم الكفر جحود الوحدانية اوالشريعة او النبوه …?.
2 – معجم مقاييس اللغة، ج‏5، ص‏91: ?كفر ( الكاف و الفاء والراء) اصل صحيح، يدل على معنى واحد و هو الستر و التغطيه ، يقال لمن غطى درعه بثوب قد كفر درعه، … والكفر ضد الايمان، سمى به لانه تغطية الحق و كذلك كفران النعمة جحود و سترها?.
3 – لسان العرب، ج‏5، ص‏144: ?الكفر نقيض الايمان … والكفر كفر النعمه هو نقيض الشكر، الكفر جحود النعمة و هو ضد الشكر … و الكافر الزارع … والكفر بالفتح التغطية?.
4 – صحاح اللغة، ج‏2، ص‏807: ?الكفر ضد الايمان ، قد كفر باللَّه كفراً… و الكفر ايضاً جحود النعمة و هو ضد الشكر … والكفر بالفتح التغطيه، و قد كفرت الشئ الكفره بالكسركفراً اى سترته …. و الكافر الليل المظلم … والكافر الذى كفر درعه بثوبه و الكافر البحر… والكافر الزارع لانه يغطى البذر بالتراب …?.
5 – تاج العروس، ج‏3، ص‏535: ?الكفر بالضم ضد الإيمان ويفتح ، واصل الكفر من الكفر بالفتح مصدر كفر بمعنى الستر?.
6 – مجمع البحرين، ج‏3، ص‏474: ?قوله- تعالى ?ولاتكونوا اول كافر به?، اى اول من كفر وجحد …، فالكافر الجاحد للخالق … والكفر بالفتح التغطية?.
7 – ماده گوساله(بقره) (2)آيه 28.
8 – توبه (9)آيه 54.
9 – نساء(4) آيه 150.
10 – كهف (18)آيه 105.
11 – نساء(4) آيه 136.
12 – مائده(5)آيه 73.
13 – همان، آيات 17 و 72.
14 – رعد(13) آيه 43.
15 – ماده گوساله(بقره) (2) آيه 105.
16 – همان، آيه 256.
17 – ابراهيم (14)آيه 7.
18 – نمل (27) آيه 40.
19 – ماده گوساله(بقره) (2)آيه 152.
20 – نحل (16) آيه 112.
21 – آل عمران (3)آيه 97.
22 – ماده گوساله(بقره) (2)آيه 102.
23 – همان، آيه 85.
24 – عنكبوت (29) آيه 25.
25 – ممتحنه (60) آيه 4.
26 – ابراهيم (14) آيه 22.
27 – حديد (57) آيه 20.
28 – اصول كافى، ج 2، باب وجوه كفر، ص 389.
29 – بحار الانوار، ج‏5، ص‏35.
30 – همان، ج‏21، ص‏211.
31 – همان، ج‏19، ص‏241؛ منظور سران قريش است.
32 – همان، ج 25، ص 121 .
33 – همان، ج 47، ص 358 .
34 – همان، ج 4، ص 320.
35 – همان ، ج 72 ، ص 222.
36 – همان ، ج 72 ، ص 220.
37 – همان ، ج 27 ، ص 64.
38 – همان ، ج 12 ، ص 167.
39 – همان ، ج 35 ، ص 155.
40 – همان ، ج 78 ، ص 347.
41 – همان ، ج 77 ، ص 58.
42 – همان ، ج 79 ، ص 141.
43 – همان ، ج 79 ، ص 212.
44 – همان ، ج 77 ، ص 213.
45 – همان، ج 6 ، ص 102.
46 – همان ، ج 10 ، ص 102.
47 – همان، ج 74 ، ص 197.
بنابر این طبق گفته این دانشمندان نابغه اسلامی که واقعا دنیا به تحسین علم و خرد آنها پرداخته کافر یعنی هرکس که مسلمان نیست! لطفا سعی نکنید به اسلام رنگ متالیک بزنید و برایش رژ لب بکشید! ماهیت وحشی گری اسلام را نمیتوان تغییر داد.

به سلامتی انسانیت!!!!!!



مستی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست ،
پرسیدند: کجا میروی؟
گفت:میروم با آتش بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم تا مردم خدا را فقط بخاطر عشق و بشریت بپرستند نه بخاطر عیاشی در بهشت و ترش از جهنم!!!!!!

۱۳۹۳ مهر ۲۵, جمعه

سلمان رشدی ویاد آور شدن آیات شیطانی!



 آنچه که سلمان رشدی یاد آور شد تنها آیاتی بود که به غرانیق یا آیات شیطانی معروف است و امروزه در قران وجود ندارد .آیات ۱۹ تا ۲۱ سوره نجم اشاره به سه بت معروف اعراب جاهلیت (لات، عزی و منات) دارد . طبق داستان غرانیق محمد دو آیهٔ دیگر در ادامهٔ این دو آیه خوانده‌است که بعدها به عنوان اینکه این آیه‌ها را شیطان بر زبان محمد جاری ساخته‌است و محمد از ابراز آن پشیمان شده‌است.
متن دو آیهٔ چنین است:
«تلك غرانيق العلي. فسوف شفاعتهن لترجي» معنی آن به فارسی چنین است: «ایشان (بتها )مرغان بلندپروازند که بر شفاعتشان امید می‌رود». نام ماجرا از همین واژهٔ غرانیق که در متن عربی دیده می شود گرفته شده‌است. ادامهٔ ماجرا چنین است که سرانجام محمد آیهٔ سجده را خواند و مسلمانان و نامسلمانان به سجده افتادند. سپس که اصحاب گفتندکه تو مارا به ستایش خدای نادیده دعوت میکردی نه بتهای پدرانمان محمد رسول الله پشیمان شد و گفت این آیات را شیطان در دهان من قرار داد و از آن روز به بعد بسیاری گفتند :از کجا معلوم که تمام سخنان را شیطان در دهان شما قرار نمیدهد ؟چگونه شیطان اینقدر به پیامبر الله تسلط دارد ؟

این داستان در تاریخ طبری، تفسیر طبری، طبقات ابن سعدو اسباب التنزیل واقدی نقل شده است .

۱۳۹۳ مهر ۲۴, پنجشنبه

سه قسمت مهم لباس یک روحانی:




اول جیب باشد که آنرا بزرگ گیرند و استریج که چون ریزی هرگز پر نگردد
دوم شرت که تنگ دوزند تا عالت احساس عارامش نکند خدای ناکرده و به همان چهار همسر اکتفا نماید
و سوم عمامه که محکم گره بندند تا یاوه کمتر از آن به دهانو زبان چکد…

به یکی از دلایل اصلی جهاد در اسلام میپردازیم:( آیه های 10 تا 12 سوره صف)


(( نفرت الله از دگراندیشان))
الله نظر به اینکه از سوی بندگان دگر اندیشش نفرین شده دچار افسردگی و ناگهان به فکر انتقام جویی افتاد و چون خودش نمی توانست کاری انجام دهد جبرئیل را مامور این کار ساخت تا به محمد بگوید که به مومنین بشارت دهد که:

يـايـهـا الذيـن امـنـوا هـل ادلكـم عـلى تـجارة تجيكم من عذاب اليم (10) تومنون باللّه و رسوله و تجاهدون فى سبيل اللّه باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون (11) يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساكن طيبة فى جنات عدن ذلك الفوز العظيم (12)
ای مومنان ایا شما را به معامله ای رهنمود سازم که شما را از عذاب بسیار دردناک نجات دهد..؟
( و ان این است که) به الله و پیامبرش ایمان
می اورید، و در راه الله با مال و جان جهاد می کنید، اگر بدانید این برای شما از هر چیزی بهتر است.(اگر این تجارت را انجام دهید الله) گناهانتان را می بخشاید و شما را به باغ های بهشتی داخل می نماید که از زیر ان جویبارها روان است و شما را در منازل و خانه های خوبی جای می دهد که در باغ های بهشت جاویدان و ماندگار، واقع شده اند/صف10/12

اعراب ان زمان که فقیر و بادیه نشین بودند و اهی در بساط نداشتند به سخن الله گوش دادند و در رویاهای خود غرق شدند، انها دگراندیشان را به بهانه اینکه به الله خودشان ایمان نداشتند به خیال واهی رفتن به بهشت ، گردن زدند و اموال انان را غارت و زنان و دختران انان را به کنیری و بردگی همراه با کاروان های اموال مسروغه عازم مدینه ساختند.

و الله بر قلب بندگانش نفرت انداخت

خداوند جنگ با دشمنان را بر شما فرض کرده است در حالیکه شما از ان بدتان می اید و شاید از چیزی بدتان بیاید که در واقع برای شما خیر و نیکی است و شاید چیزی را دوست داشته باشید که در واقع برای شما شر و بدی است والله می داند و شما نمی دانید،البقره216

و همچنان که انان با قلبی پر از نفرت دگر اندیشان را به هلاکت میرساندند، محمد نماینده الله هم انهارا بیشترین تشویق به سر بریدن میکرد، او به مسلمانان می گفت:

شهید نزد خدا شش خصلت دارد:با ریخته شدن اولین قطره خون او گناهان بخشوده می شود، و جایگاهش را در بهشت میبیند و از عذاب قبر محفوظ می ماند و از فزح اکبر(هول قیامت) در امان می ماند و بر سرش تاج وقار گذاشته می شود، که تنها یک یاقوت از ان از دنیا و انچه در ان است بهتر است، و هفتاد دو زن از حوریان(چشم درشت) بهشتی را به ازدواجشان در می اورند، و برای هفتاد نفر از نزدیکانش شفاعت می کند/ترمذی(1712)
( یعنی شما هر عمل نا پسند و زشتی را خواستید انجام دهید و برای به بهشت رفتن فقط کافیه یک دوست شهید شده داشته باشید تا شفاعت شما را بکند..!! عدالت الهی..!!!

و مسلمانان با این گفته محمدکه هفتاد و دو تن از حوریان چشم درشت بهشتی به ازدواجشان در
می ایند بسیار شادمان شدند و بسیار سر ها بریدند.
انها کم کاری نکردن انها به این فکر که با کشتن هر دگراندیش میتوانند با 72 حوری اناری پستان ازدواج کنند با قلبی اکنده از نفرت عربستان را از خون دگراندیشان جاری کردند و به اسلام ایمان اوردند.

آیا شما هم معتقدید که اعتقادات شخصیتان نباید در حقوق متقابل ما تأثیرگذار باشند!


۱۳۹۳ مهر ۲۳, چهارشنبه

آقای رئیس جمهور!!!!!!!!!


و باز هم دینی بنام اسلام!


گرایشات پدوفیلی محمد رسول الله به مراجع تقلید شیعیان نیز سرایت کرده!!!!!



نگاه سکسی ۱۷ تن از مراجع شیعه به دختر بچه شیرخواره !!
آیت الله محقق کابلی – روح الله خمینی -سید عبد الأعلى سبزوارى-سید علی سیستانی- شیخ محمد امین زین الدین-سید محمد رضا موسوى گلپایگانى-مرعشی نجفی-شیخ عباس قمی-سید محمد کاظم طباطبایی یزدی-سید ابوالقاسم خویی-سید ابوالحسن اصفهانی-آیت الله سید محمد تقی مدرسی-آیت الله بهجت-محمد سعید حکیم-شیخ محمد حسن نجفی-سید محمد روحانی-سید محمد صادق حسینی روحانی

منابع به زبان فارسی:
الغایة القصوى (فارسی) – للیزدی ترجمة الشیخ عباس قمی – ج ۲ – ص ۸۷

( مسئلة ۱ ) جایز نیست دخول بزوجه پیش از آنکه نه سال او تمام شده باشد چه زوجه حره باشد یا کنیز بعقد دوام یا بمتعه بلکه جایز نیست وطى کنیز خود یا محلله پیش از نه سال بلى سایر استمتاعات مثل نظر ولمس بشهوت ودر بغل گرفتن وبرآن او مالیدن در تمام اقسام مانعى ندارد هر چند شیر خوار باشد.

مجمع المسائل (فارسی) – السید الگلپایگانی – ج ۲ – ص ۱۵۹
س ۴۴۴ – اگر زوجه کمتر از نه سال داشته باشد هر گونه استمتاع از او به غیر از وطى جایز است یا خیر . ج – بلى جایز است .

نجاة العباد – إمام الخمینی- ص: ۳۶۱
مسأله ۱۱ جایز نیست وطى زن قبل از این که بالغ بشود، یعنى نه سالش تکمیل گردد و فرقى نیست بین این که دائم باشد یا صیغه و امّا بقیه کارها از قبیل بوسه زدن و در بر گرفتن و چیزهاى دیگر مانعى ندارد.تحریرالوسیله – روح الله خمینی – ج۴ ص۱۴

مساءله ۱۲ – کسیکه زوجه اى کمتر از نه سال دارد وطى او براى وى جایز نیست چه اینکه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع ، و اما سایر کام گیریها از قبیل لمس بشهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ اشکال ندارد هر چند شیرخواره باشد، و اگر قبل از نه سال او را وطى کند اگر افضاء نکرده باشد بغیر از گناه چیزى بر او نیست ، و اگر کرده باشد یعنى مجراى بول و مجراى حیض او را یکى کرده باشد و یا مجراى حیض و غائط او را یکى کرده باشد تا ابد وطى او بر وى حرام مى شود، لکن در صورت دوم حکم بنابر احتیاط است و در هر حال بنا بر اقوى بخاطر افضاء از همسرى او بیرون نمى شود در نتیجه همه احکام زوجیت بر او مترتب مى شود یعنى او از شوهرش و شوهرش از او ارث مى برد، و نمى تواند پنجمین زن دائم بگیرد و ازدواجش با خواهر آن زن بر او حرام است و همچنین سایر احکام ، و بر او واجب است مادامى که آن زنده است مخارجش را بپردازد. هر چند طلاقش داده باشد، بلکه هر چند که آن زن بعد از طلاق شوهرى دیگرى انتخاب کرده باشد که بنابر احتیاط باید افضا کننده نفقه او را بدهد، بلکه این حکم خالى از قوت نیست ، و نیز بر او واجب است دیه افضا را که دیه قتل است بآن زن بپردازد اگر آن زن آزاد است نصف دیه مرد را با مهریه ایکه معین شده و بخاطر عقد دخول بگردنش آمده به او بدهد، و اگر بعد از تمام شدن نه سال با او جماع کند و او را افضاء نماید حرام ابدى نمى شود و دیه بگردنش نمى آید، لکن نزدیکتر به احتیاط آن است که مادامى که آن زن زنده است نفقه اش را بدهد هر چند که بنا بر اقوى واجب نیست !…..

۱۳۹۳ مهر ۲۲, سه‌شنبه

چرا حیوانی بنام خوک با گوشتی لذیذ در اسلام حرام میباشد؟؟؟؟؟؟؟



یکی از مضحکترین باورهای اسلامی حرام بودن برخی از مواد غذایی مانند گوشت خوک است. باوری که بخاطر دید انسان مرکزی (یعنی هر آنچکه در محیط است برای استفاده انسان آفریده شده اند.) بوجود آمده است. قرآن در ایات ( 3 سوره مائده، 115 نحل، 173 بقره و 145 سوره انعام) گوشت خوک را حرام میکند و دلیل حرام بودنش را نیز پلید بودن! و ناپاک بودن! خوک میداند. یعنی بدون هیچ دلیل بهداشتی انرا منع کرده است. ولی مسلمانان اصرار دارند بگویند بدلایل بهداشتی! الله خوک را برای ما حرام کرده است.

آیه 3 سوره مائده : برای شما مؤمنان گوشت مردار و خون و گوشت خوک و آن ذبیحهای که به نام غیر خدا کشتند.. حرام است.

ایه 145 سوره : بگو: در احکامی که به من وحی شده من چیزی را که برای خورندگان طعام حرام باشد نمییابم جز آن‌که میته باشد یا خون ریخته (جهنده) یا گوشت خوک که پلید است…

ولی ایا واقعا چنین است؟ دلایل بهداشتی که برای تحریم گوشت خوک وجود دارد بسیار کهنه است، ولی همه انها بی پایه و غیر واقعی است. در زمان گذشته بسیاری از پزشکان مانند بقراط و بوعلی سینا گوشت خوک را برای بدن انسان مفید میدانستند و این مفید بودن خوک را در زمان حاضر میتوان بروشنی مشاهده کرد که به یکی از مهمترین و پرکاربردترین مواد صنعتی در حوزه تغذیه، پزشکی، دارو، لوازم ارایشی وبهداشتی و .. تبدیل شده است. چیزی که خدای ادیان نسبت به ان کاملا نادان بوده است.

گذشته از موارد بالا پرسش اساسی اینست که اگر خوک حیوانی پلید و نجس است! اصولا چرا الله انرا افریده است؟؟ پرسشی است که باید مومنان انرا پاسخ دهند.

میخواهیم قرآن(تازینامه)را برای روشنفکران توصیف کنیم!!!!!!!!!


برش از مغز بدون جراحی
اصول و مبانی تروریسم
مقدمه ای بر زن ستیزی
بهترین کتابی که تابحال ضد اسلام نوشته شده است
اساطیر الاولین
اطاعت کن یا بمیر، یا هردو
مروج الحماقه
راهنمای گند زدن به اجتماع
اول باور کنید بعد توجیه کنید
سکس، مرگ، حماقت
نهج الخرافه
چگونه به قرون وسطی بازگردیم؟
آنچه محمد پنداشته است
مخزن الاباطیل
مغز یک بیمارپدوفیل چگونه فکر میکند
فرازهایی از افکار محمد
آنچه مسلمانان نخوانده اند
یک عرب بوسیله این کتاب چندین زن گرفت، شاید شما هم بتوانید
راهنمای ورود به سکسی ترین بهشت
خاطرات یک بیمار
محمد گرایی
هذیانات بیابانی
چگونه خنگ بمانیم
داستانهای کودکانه برای بزرگان
راهنمای مقابله با تمدن و بازگشت به توحش
مطالعاتی بر بیماریهای اجتماعی
کتابی که نمیخوانند ولی قبولش دارند
نبرد من، نسخه قرن 7 ام. (نبرد من نام کتاب هیتلر است)
کارهایی که نباید کرد
تبیین قوانین وحشیانه
شوخی های عربی
مبانی تخدیر مغز
احسن الاراجیف
خدایان سادیست
در باب تحجر و ارتجاع
آنچه اعراب از انجیل فهمیدند
تراوشات ذهنی یک بیمار
چگونه انگل اجتماع خود باشیم
راهنمای مبارزه با دموکراسی و حقوق بشر
چرا ما پیشرفت نمیکنیم؟
دزدی ادبی از کتابهای قدیمی
101 راه برای کشتن دگر اندیشان
استحمار الملل
چگونه با دختر 6 ساله ازدواج کنیم؟
واژه های روانپریشی
حوریانه و غلامانه
راهنمای حملات استشهادی
زهر مار برای روح های تشنه
ریش و پشم و ایمان
چطور جهان سومی بمانیم؟
راهنمای مبتدیان برای تولید دین
یا مرگ یا شهادت، همراه با حماقت
شلاق، اعدام، جنگ
شتستشوی مغزی در سریع ترین زمان
ترس از آتش و امید به حوری
شراب شربت شیر شکلات در بهشت
بیابانگرایان چگونه فکر میکنند
شرحی بر باورهای ملت های عقب مانده
من میخواهم وحشی بمانم.

۱۳۹۳ مهر ۲۰, یکشنبه

دلایلی برای رد ماجرای غدیر خم!!!!!



حضرت محمد در روز 18 ذی الحجه سال دهم هجری در حالیکه از سفر حج (حجه الوداع) به مدینه باز می گشت در محلی بنام غدیر خم که گودال بزرگی است بین مکه و مدینه به پیروانش دستور داد توقف کنند. پس از آنکه همراهانش که بین 70.000 تا 120.000 نفر بودند درغدیر خم توقف کردند.در غدیر خم حضرت محمد دستور داد جهازهای شتر ها را روی یکدیگر قرار دهند و سپس خود بالای آن رفت و به حضرت علی دستور داد نزد او بایستد. آنگاه دست حضرت علی را بالا برد و گفت : «من کنت مولاء فهذا علی مولاه» یعنی : «هر کس که من مولای اویم علی مولای اوست»

- ماجرای سقیفه بنی ساعده چه بوده است؟
سقیفه بنی ساعده مکانی است که پس از مرگ حضرت محمد مسلمانان در زیر سقف آن جمع شدند و به انتخاب خلیفه پرداختند. در این جلسه ابوبکر بعنوان خلیفه برگزیده شد. تعداد مسلمانانی که از بیعت با ابوبکر خوداری کردند اقلیت انگشت شماری بودند و آن عده که راضی به خلافت حضرت علی و حاضر به بیعت با او شدند فقط 7 نفر یا 10 نفر بودند. ( تاریخ یعقوبی . جلد 1 . صفحه 524)

- سوال اول :

- آیا در زبان عربی کلمه «مولا » به معنی » جانشین » است؟
خیر . کلمه » مولا » در زبان عرب به معنای » آقا » و » سرور » است . بنابراین جمله حضرت محمد در غدیر خم : من کنت مولا فهذا علی مولاه . ( هر کس من مولای اویم علی مولای اوست ) نمی تواند دلیلی بر جانشینی حضرت علی در غدیرخم باشد. اگر حضرت محمد قصد تعیین جانشینی حضرت علی را در غدیر خم داشت از واژه » نایب » به معنای «جانشین» استفاده می کرد.

- سوال دوم :

- چرا هیچیک از مسلمانان و یاران حضرت محمد که در غدیر خم حضور داشتند (بین 70.000 تا 120.000 نفر) در سقیفه بنی ساعده سخنی از حدیث «غدیر خم» بمیان نیاوردند، در حالیکه از زمان یاد شده برای این حدیث تا مرگ حضرت محمد بیش از 3 ماه نگذشته بود؟

- سوال سوم

به روایت ابن هشام : بهنگام مرگ حضرت محمد،عباس (عموی حضرت محمد) از حضرت علی خواست که نزد حضرت محمد برود و درباره جانشین آینده وی،نظر خواهی کند،اما حضرت علی از این کار پرهیز کرد و گفت : « مرا با این سوال کاری نیست و اگر سید (حضرت محمد) ما را منعی کند یقین می باید دانست که هیچ کس بعد از وی چیزی به ما ندهد.» (سیرت رسول الله . جلد 2 . صفحه 1112)

- اگر حضرت محمد ، حضرت علی را به جانشینی خود در غدیر خم انتخاب کرده بود دلیل این سوال چه بوده است؟چرا حضرت علی در پاسخ اشاره ای به ماجرای غدیر خم نکرد؟

- سوال چهارم :
حضرت محمد زمانی که در بستر مرگ بود، ابوبکر را به نیابت خود برای امامت نماز تعیین کرد و در حقیقت حق امامت را به ابوبکر واگذار کرد. (سیرت رسول الله .جلد 2 .صفحه 1106)

احترام حضرت محمد به ابوبکر آنچنان بود که گاهی خود پشت سر او نماز می گذاشت. (تاریخ طبری . جلد 4 . صفحه 1323)

- اگر براستی حضرت علی به عنوان خلیفه آینده و جانشین حضرت محمد در غدیر خم انتخاب شده بود چرا حضرت محمد،زمانی که در بستر مرگ بود،وی را به امامت نماز منصوب نکرد؟

- سوال پنجم :
پس از بیعت حضرت علی با ابوبکر ، او ابوبکر سه روز پیاپی از مردم خواست که اگر از بیعت خود ناراضی هستند می توانند بیعت خود را با او بر هم زنند. حضرت علی در مسجد از جای خود بلند شد و خطاب به ابوبکر گفت : « ما بیعت خود را با تو فسخ نخواهیم کرد،زیرا رسول خدا ترا در کار دین و امامت بر ما ،در نماز مقدم داشت،پس کیست که بتواند ترا در اداره امور دنیای ما باز دارد و واپس اندازد.(تاریخ طبری . جلد 4 . صفحه 1336)

- اگر حضرت علی از جانب خدا در غدیر خم به خلافت انتخاب شده بود و خود را مستحق خلافت می دانست چرا این سخنان را بر زبان راند؟

- سوال ششم :چرا حضرت محمد حاضر بود برای صلح با مکیان دست به قلم ببرد(صلح حدیبه ) و حتی از سمت خود به عنوان رسول الله چشم پوشی کند اما برای راهنمایی و هدایت امت اسلام پس از خود درزمان صحت و سلامتی خطی ننوشت یا حداقل نخواست که کسی بنویسد ؟

- سوال هفتم : چرا حضرت علی با خلفا بیعت کرد ؟؟آیا شیر خدا میترسید ؟

-سوال هشتم :حضرت محمد که درباره هر چیز میدانست و بوسیله فرشتگان از آینده آگاه می شد .پس چرا این دودستگی و اختلاف را برای آینده امت خود ندید و در کار جانشینی خود پافشاری نکرد ؟

اصول دین در اسلام «عزیز» : 1- شکم 2- زیر شکم 3- گریه 4- دروغ و دزدی و جنایت 5- دشمن زن.


محمد ابن عبدالله ؛ بنیانگذار ترور و مافیا ی مذهبی !



پاگیری و تسلط اسلام بر شبه جزیره عربستان با حمله به کاروانهای بازرگانان مکه و کشتن آنان و تقسيم اموال آن بين غارتگران و دادن يک پنجم ( خمس ) آن به خود محمد ، صورت گرفت . ترور در اسلام از آغاز پيدايش آن ابزاری برای تحکيم قدرت و حکوت بوده است . حتا مسلمین نسبت به خود هم اقدام به ترور و قتل عام کرده اند . وقتی علی ابن ابوطالب از پسر ملجم علت ضربت زدن بر فرقش را پرسيد ؛ او جواب داد :ـ سربازان تو در جنگ نهروان ياران ما را سر نماز و ازپشت سر به شهادت رساندند !

فتوای ترور سلمان رشدی از سوی خمینی و دستور ترور نويسندگان و شاعران و فعالين سياسی از سوی خامنه ای و مصباح ، تقليد وفادارانه از اولين ترورهای ثبت شده در تاريخ اسلام است که به دستور خود محمد پيامبراسلام در مدينه انجام گرفت . آن زمان هم شاعران و سخنوران اهل مدينه ترور شدند ،؛ کسانی چون کعب پسر اشرف ، عصماء دختر مروان و سلام پسر ابى حقيق .

اینجا داستانی را از تاریخ طبری برایتان می آورم . تاریخ طبری یکی از محکمترین و معتبرترین کتابهای تاریخ اسلام است ؛ زیرا با کمترین فاصله از پیدایش و گسترش اسلام نگاشته شده است و در آنزمان رویدادها و حوادث صدر اسلام کمتر با اشتباه یا دروغ آمیخته شده بود .

ماجرای کشتن کعب پسر اشرف به دستور خود محمد

کعب پسر اشرف مردی سخنور و شاعر بود . . . روزی که خبر پیروزی مسلمانان ( در جنگ بدر ) به مدینه رسید و اسامی کشتگان قریش را شنید . . . گفت اینها ممکن نیست . زیرا سران قریش از خویشان وی بودند .

او به مکه رفت و ساکنان آن را دلداری داد ؛ و مرثیه ای در باره مردگان و هجویه ای علیه پیامبر و همراهان وی سرود . پس پیامبر باخبر شد که وی در باره ایشان هجویه ساخته است .

روزی که پیامبر در میان همراهان خویش بود و در باره کعب اشرف گفتگو میکردند ؛ پیامبر از وی نالید و گفت : « کیست که مرا از دست این مرد آسوده کند »؟

محمد پسر اسلمه گفت : ای رسول خدا من میروم و او را می کشم . . پیامبر بسیار از او تشکر کرد !. . پس از سه روز پیامبر مشاهده کرد او هنوز نرفته است ؛ علتش را پرسید . . پسر اسلمه گفت : ای پیامبر خدا ! … می ترسم نتوانم انجام دهم ، زیرا کعب آدم خیلی مهمیست و در قلعه ی محکمی زندگی میکند . . پیامبر گفت :
« تو تلاشت را بکن ، اگر موفق شدی آمرزیده خواهی شد ، و اگر نتوانستی معذور خواهی بود » !
پس محمد اسلمه کسی به نام سلکان را که برادر شیری کعب اشرف بود ، با خود همراه میکند .
« . . . قبل از راهی شدن هنگام نماز مغرب به سوی رسول خدا ! رفته و میگویند : ممکن است مجبور شویم از تو و نبوت تو بد بگوییم . . رسول این اجازه را داد و آنها را تا قبرستان بقیع القرق همراهی نمود و گفت : بروید به نام خدا و سریع برگردید » .

ادامه داستان پر از پستی و رذالت است که چگونه محمد اسلمه ، سلکان را که برادر شیری کعب بود ، وادار به همکاری و خیانت میکند . و کعب را با استفاده از اعتمادی که به برادر خود داشت از خانه بیرون میکشند و هر چه همسر او میگوید نرو ؛ اما کعب میگوید : سلکان برادر من است و به او اعتماد دارم .
سپس او را به میان نخلستان میکشند و محمد اسلمه با خنجر زیر ناف او را پاره میکند و او را میکشند .

« در بازگشت هنگام سپیده دم وارد مدینه شدند و پیامبر را در حال عبا د ت یا فتند !
گزارش کار را به ایشان گفتند و پیامبر بسیار قدردانی کرد و شکر الله را به جا آورد »