۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه

سرنوشت حسن روحانی وکلیدش درآینده نچندان دور

 
در حکایت خامنه ای و روحانی*

خورده مال مفت و برده پول نفت
از هزار و سیصد و پنجاه و هفت

من نه خنگم نه بلانسبت خرم
... نه که از حیث خرد کور و کرم

اینچنین پرتم نکن از مرحله
مشت تو باز است پیش ما بله

من ندارم از چنان شخصی دفاع
لکۀ ننگی ست او در اجتماع

جانور خوئی، پلیدی، تف به روست
خوک استاد طهارت پیش اوست

او اگر نانواست او را آرد تو
او اگر سلاخ، او را کارد تو

او اگر شاه است دربارش توئی
او اگر گوینده، اخبارش توئی

او اگر گاو است پس تو شاخ او
او اگر شست است تو بیلاخ او

او اگر رهبر بود، تو نوکری
او اگر چاقو بود، تو خنجری

او اگر ساقی بود باده توئی
او اگر هالتر، رضازاده توئی

او اگر رستم بود تو زال او
او اگر فرخ‌لقا تو خال او

او اگر ایمیل داتکامی شما
او اگر آغاز انجامی شما

پس بیا وز مسخره‌بازی درآ
خود تو هستی آنچه پنداری مرا

خود بنه این دام بر مرغ دگر
خلق را بازی نده زین بیشتر

او هرآنچه پست و بدذات و کثیف
هست در حمام تو در حکم لیف

پس بساط حقه بازی جمع کن
چونکه برقت رفت، فکر شمع کن

هرکه گیرد خلق ما را دست کم
آخرش افتد به بدبختی ببم


* بخشی از : در حکایت آن قاضی چون عروسک خیمه شب بازی
( از هادی خرسندی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر