۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه

سرنوشت آزاداندیشی در جامعهء توحیدی

توحید که "یک چیز پرستی" و " یک چیز دوستی" و " تسلیم محض به یک چیز بودن" است، یک نوع " تحوش و بربریت و بدویت احساسی و عاطفی" با خود می آورد.
قدرت عاطفی با فقر عواطف و زندگانی درونی و اجتماعی همراه است. توحید از لحاظ عاطفی، یک فقر و در ضمن توحش است...
درفرهنگ ایران، مهرورزیدن انسانهای گوناگون به همدیگر ایجاد وحدت میکند .فرهنگ ایران، توحید را نمی پذیرد بلکه استوار بر« سه اصل متمم هم » هست:
1- کثرت ( گوناگونی) 2- ابتکار ِهمآهنگسازی خود 3- وحـدت
در جامعهء و فرهنگ اسلامزدهء ایران، بعض مفاهیم هست که بدون آنکه هرگز حلاجی شود، گواریده و درک و فهم شود، آنچنان در لایه های اذهان مردم رسوب یافته و ته نشین و سنگ شده که بسیار سخت و دشوار است بتوان جهت ارائه فهمی متفاوت و دگرگونه به آن نزدیک شد. یکی از این مفاهیم توحید و یکتاپرستی است.
در عرصهء فکری و اندیشه ورزی جامعهء ما، تاکنون بسیار کم به این واقعیت پرداخته شده است که توحید و یک چیز پرستی به رغم باور عمومی که بخش بزرگ آن ساخته و پرداختهء مرجعیت های مذهبی بوده است، در حقیقت یک ضدارزش است. توحید اساساً مقوله ایست که به پس از مرگ تعلق دارد و پس از به خاک پیوستن و یکرنگی و یکی شدن با ذرات عالم معنا می یابد و با مرگ متحقق می شود، لذا توحید و یکتا پرستی و یک چیزپرستی، در همین دنیا و در زندگی از انسان ها جنازه می سازد. جنازه های متحرکی که ایده آل نظام های توتالیتر و توده گراست.
توحید در عین حال کلمه ای است که در ذات خود، در برابر و در ضدیت با هرگونه تنوع و تفاوت و تکثر و جوهر وجود کثرت گرای فرد انسانی معنا می یابد. در جامعه توحیدی، تغییر در هر زمینه ای و هرقسم نوآوری به نام بدعت سرکوب می شود. بدعت صرفاً اصطلاحی نیست که در حوزهء دین و مذهب بکار رود، بلکه در جامعهء توحیدی دامنهء بدعت تا خصوصی ترین مسائل مانند تغییر رنگ لباس و نوع آرایش مو هم گسترش پیدا می کند. در جامعهء توحیدی هدف نفی هویت فرد است.
*
طی دو سه ماه گذشته هم میرحسین موسوی در بیانیه هجدهم خود و هم عبدالعلی بازرگان در جوابیه ای که برای محسن کدیور نوشته بود، دربارهء مقوله ای بنام " توحید" افاضاتی فرموده اند که متفاوت از زوزه هایی نیست که کفتارهای اسلام و دشمنان الهی آزادی و آزاداندیشی از چهارده قرن به اینسو در پهندشت این تاریخ سرداده اند و هرگاه نظری و نگاهی متفاوت از سوی آزاداندیشان ابراز شده با انگ الحاد و با تکفیر، به شدت و با خشونت تمام توسط همین اسلام پرستان و حافظان بیضهء اسلام سرکوب شده است.
میرحسین موسوی در آن بیانیه که مقصود از آن منشورسازی برای جنبش سبز و به هدف مصادرهء جنبش آزادیخواهی و انحلال رنگین کمان جنبش در شال سبزسیدی بود، از « حاصل جمع خردهای مختلف و مبتنی بر نظام عقلانیت توحیدی» و « خرد جمعی توحیدی» سخن می راند و عبدالعلی بازرگان می فرماید که:" راه نجات در توحید کلمه و کلمه توحید خلاصه می‌گردد."(*)

طرفه اینکه این سخنان در حال و زمان و شرایطی بیان می شود که واقعیت و ویژگی اصلی و گوهر جنبش آزادیخواهی ِ ملت ایران نه از قضا و نه اتفاقاً، که کاملاً آگاهانه و هوشمندانه بر نفی جامعهء توحیدی و انکار تک صدایی و مناسبات شبان- رمگی استوار است. اساس و بنیان اندیشگی ِ خیزش کنونی مردم ایران در تمامی عرصه های زیست اجتماعی، بر نفی هرگونه مرجعیتی بیرون از فرد - از سلطان و رهبر و پیامبر و امام و آیت الله  قرار گرفته است.
بدون شک مقصود از «عقلانیت توحیدی» خرد و عقلانیت انتقادی نیست، بلکه عقل اسلامی، عقل تابع و حداکثر همان عقالی است که به زانوی شتر می بندند تا از حرکت باز ایستد. یا همان عقالی است که عربها به دور سر خود می پیچند که می توان گفت بگونه ای سمبلیک، بر خرد خوداندیش خود افسار می زنند.
عقلانیت توحیدی، عقلی است که در توحید، تعطیل می شود. دم زدن از چیزی بنام« خرد جمعی توحیدی» نشان از ناآگاهی و نافهمی عمیق گوینده نسبت به مفهوم خرد و نیز مفهوم جمع(مردم- جامعه) در فرهنگ ایران است.
اساساً توحید موضوع مدنظر قدرت هاست. جامعهء انسانی و افراد به خودی خود و در طبیعت خود بدنبال توحید و یک چیزپرستی و یکتاپرستی و تک رنگی و یک شکلی و بی شکلی و مرگ و حذف خود از هستی نیستند. توحید به معنی نفی توامان خرد( از خود اندیشیدن و از خود میزان و سنجه بودن) و نفی جامعهء انسانی که در همپرسی و هم اندیشی و انجمن همهء اندیشه ها و آرا اتفاق می افتد، هردو باهم است. گلهء گوسفندان مظهر و نماد و نمونهء شاخص و روشن و تمام نمای جامعهء توحیدی است. یک گوسفند، یک موحد به معنی دقیق اسلامی است.
اسلام در درونهء خود مکانیزمی بسیار مؤثر و خودکار بنام« امر به معروف و نهی از منکر» تعبیه نموده که موجب رشک کارگزاران نظام های توتالیتر است. با وجود فریضه و تکلیفِ « امر به معروف و نهی از منکر» نزد مؤمنان، برای کنترل عمومی دیگر هیچ نیازی به استخدام در آوردن هزاران خبرچین و جاسوس و مأمور انتظامات و اتلاف هزینهء هنگفت نیست. هر تغییر و تفاوتی بلافاصله از سوی مؤمنین با موازین شرع و مبانی اسلام مورد ارزیابی قرار گرفته و تکلیفش روشن می شود. بخوبی هم آگاهیم که در جامعهء اسلامی عرف نیز درواقع همان شرع است و این شرع است که معروف و منکر و مصادیقش را تعیین و تعریف می کند. در جامعهء اسلامی هر پدیدهء و ارزش و امور عرفی، پیش از شکل یافتن و پیش از آنکه در پیشخوان جامعه قرار بگیرد، توسط معدهء متعفن اسلام گواریده شده و سپس تفالهء مسموم آن بصورت عرفی که شرعی شده و تهی از محتوایی انسانی است یا دست کم به خرافه و موهومات ماورایی آغشته و آلوده گشته به جامعه عرضه می گردد. بطوریکه هیچ اثری از اراده و انتخاب انسان در آن پیدا نباشد. این عمل همان چیزی است که علما و فقها و کفتارهای اسلام عنوان «اجتهاد» به آن داده اند.
اگر مبارزه با آزادی و آزاداندیشی را هدف و آماج نظام های تامگرا و نیز ترور را به عنوان مؤثر ترین وسیله و از سویی ویژگی و خصیصهء اصلی ِ توتالیتارسم برشناسیم، آنوقت خواهیم دید که در جامعهء اسلامی، ترور به معنی دقیق کلمه، یعنی وحشت پراکنی، پایه های هستی و حیات جامعهء توحیدی و تقوایی را شکل داده و استوار می دارد. این مهم همواره با همکاری و همدستی آخوندها و علما و آیت الله ها... و لشوش و اراذل و اوباش و فرومایه ترین و پست ترین اقشار جامعه صورت می گیرد.مهدی میرآخورلو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر